★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 9
می سون: اوردم استاد
جونگکوک: بده من
می سون: بیا
جونگکوک: ۱. ۲. ۳.
مینا: زندس
جیهوپ: اخیش
استاد: حالا سریع اون میله رو دربیارید
می سون _ مینا _ جیهوپ _ جونگکوک: چشم استاد
استاد: با شمارش من
می سون:(نفس عمیق کشید)
استاد: ۱. ۲. ۳. حالا
جونگکوک: بکشیدد
می سون: مینا محکم حول بده
جیهوپ: داره درمیاد ادامه بدید
جونگکوک: هههه (میله در اومد)
مینا: استاد خون ریزی شدید شد
استاد: حول نکنید سریع هرچی هست دور پاهاش بپیچید تا خون ریزی بند بیاد
می سون: چشم استاد
استاد: افرین خون ریزی داره بند میاد
جونگکوک: خدایا شکرت
استاد: خیله خب سریع برید اتاق عمل رو حاضر کنید
جیهوپ: چشم استاد
۲۰ دقیقه بعد
می سون: اخیش تموم شد
جونگکوک: وای کمر درد گرفتم
می سون: صحیح
جونگکوک: خوب نمیخوای بهم بوس بدی 😈
می سون: نه (فرار کرد)
داشت فرار میکرد که خورد به اون وو بهش گفت 👇🏻
می سون: اوه ببخشید
اون وو: اشکال نداره پرنسس
می سون: من برم بازم ببخشید
جونگکوک:(دسته می سون رو گرفت)
می سون:(هنگ کرد)
اون وو:(عصبی)
جونگکوک: بیا بریم (رفت)
اون وو شدیدا عصبی شد نزدیک بود داد بزنه که جیهوپ اومد گفت 👇🏻
جیهوپ: تو فکر کردی من نمیدونم عاشق می سون شدی😏
اون وو:(عصبی)
جیهوپ: خوب من برم
اون وو:(عصبی)
جونگکوک از عصبانیت می سون رو برد بالا پشتبون و انقدر عصبی بود موهای خودشو میکشید می سون غضیه رو نمیدونست و به کوک گفت 👇🏻
می سون: جونگکوک چته خوبی؟
جونگکوک: نه (عصبی)
می سون: مگه چی شده؟
جونگکوک:(دسته می سون رو گرفت و چسبوندش به دیوار و خیلی بد بهش نگاه کرد)
می سون: جونگکوک چرا اینجوری نگاه میکنی
جونگکوک: می سون من دوست دارم و نمیزارم مال کسه دیگه ای باشی حتی اون وو
می سون: چی؟ به اون وو چه ربطی داره؟
جونگکوک: اون وو عاشقت شده ولی من نمیزارم مال اون وو بشی
می سون:(هنگ کرد)
جونگکوک صورتشو اروم اروم نزدیک می سون شد و دسشو گذاشت روی صورت می سون و Lب هاشو گذاشت روی Lب های می سون
می سون فقط همراهی کرد نمیدونسته چکار کنه کاملا هنگ کرد
و جونگکوک ازش جدا شد می سون چشماشو اروم اروم باز کرد و توی چشمای جونگکوک نگاه میکرد و تپش قلب گرفت
که جونگکوک گفت 👇🏻
جونگکوک: امروز ساعت ۷ توی عمارت منتظرتم
می سون:(ساکت بود)
جونگکوک: بعدا میبینمت جوجو
جونگکوک رفت و می سون کم کم داشت عاشق کوک میشد
که مینا اومد و گفت👇🏻
مینا: چی شده؟
می سون: اون منو بوسید
مینا: ویی خوب چی گفت (ذوق)
می سون: گفت فردا ببینمش
مینا: الان چه حسی داری (ذوق)
★تا جای که تونستم گذاشتم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 9
می سون: اوردم استاد
جونگکوک: بده من
می سون: بیا
جونگکوک: ۱. ۲. ۳.
مینا: زندس
جیهوپ: اخیش
استاد: حالا سریع اون میله رو دربیارید
می سون _ مینا _ جیهوپ _ جونگکوک: چشم استاد
استاد: با شمارش من
می سون:(نفس عمیق کشید)
استاد: ۱. ۲. ۳. حالا
جونگکوک: بکشیدد
می سون: مینا محکم حول بده
جیهوپ: داره درمیاد ادامه بدید
جونگکوک: هههه (میله در اومد)
مینا: استاد خون ریزی شدید شد
استاد: حول نکنید سریع هرچی هست دور پاهاش بپیچید تا خون ریزی بند بیاد
می سون: چشم استاد
استاد: افرین خون ریزی داره بند میاد
جونگکوک: خدایا شکرت
استاد: خیله خب سریع برید اتاق عمل رو حاضر کنید
جیهوپ: چشم استاد
۲۰ دقیقه بعد
می سون: اخیش تموم شد
جونگکوک: وای کمر درد گرفتم
می سون: صحیح
جونگکوک: خوب نمیخوای بهم بوس بدی 😈
می سون: نه (فرار کرد)
داشت فرار میکرد که خورد به اون وو بهش گفت 👇🏻
می سون: اوه ببخشید
اون وو: اشکال نداره پرنسس
می سون: من برم بازم ببخشید
جونگکوک:(دسته می سون رو گرفت)
می سون:(هنگ کرد)
اون وو:(عصبی)
جونگکوک: بیا بریم (رفت)
اون وو شدیدا عصبی شد نزدیک بود داد بزنه که جیهوپ اومد گفت 👇🏻
جیهوپ: تو فکر کردی من نمیدونم عاشق می سون شدی😏
اون وو:(عصبی)
جیهوپ: خوب من برم
اون وو:(عصبی)
جونگکوک از عصبانیت می سون رو برد بالا پشتبون و انقدر عصبی بود موهای خودشو میکشید می سون غضیه رو نمیدونست و به کوک گفت 👇🏻
می سون: جونگکوک چته خوبی؟
جونگکوک: نه (عصبی)
می سون: مگه چی شده؟
جونگکوک:(دسته می سون رو گرفت و چسبوندش به دیوار و خیلی بد بهش نگاه کرد)
می سون: جونگکوک چرا اینجوری نگاه میکنی
جونگکوک: می سون من دوست دارم و نمیزارم مال کسه دیگه ای باشی حتی اون وو
می سون: چی؟ به اون وو چه ربطی داره؟
جونگکوک: اون وو عاشقت شده ولی من نمیزارم مال اون وو بشی
می سون:(هنگ کرد)
جونگکوک صورتشو اروم اروم نزدیک می سون شد و دسشو گذاشت روی صورت می سون و Lب هاشو گذاشت روی Lب های می سون
می سون فقط همراهی کرد نمیدونسته چکار کنه کاملا هنگ کرد
و جونگکوک ازش جدا شد می سون چشماشو اروم اروم باز کرد و توی چشمای جونگکوک نگاه میکرد و تپش قلب گرفت
که جونگکوک گفت 👇🏻
جونگکوک: امروز ساعت ۷ توی عمارت منتظرتم
می سون:(ساکت بود)
جونگکوک: بعدا میبینمت جوجو
جونگکوک رفت و می سون کم کم داشت عاشق کوک میشد
که مینا اومد و گفت👇🏻
مینا: چی شده؟
می سون: اون منو بوسید
مینا: ویی خوب چی گفت (ذوق)
می سون: گفت فردا ببینمش
مینا: الان چه حسی داری (ذوق)
★تا جای که تونستم گذاشتم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۹.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.