تناسخ به عنوان شینوبو ( پارت ۲ )
(خب خب بریم پارت ۲)
من توی کدوم دنیام؟ که یه نفر درو زد و اومد تو...
آئویی بود. با تعجب پرسیدم: آئویی اینجا چیکار میکنی؟
آئویی گفت: کوچو ساما صبونتونو آوردم. امروز عجیب شدین ها.
ذهنم: وایی شینوبو چه باکلاس بوده. هی صبر کن ببینم. اگه آئویی اینجا باشه و من کوچو ساما باشم...
بعد به آینه نگاه کردم : به عنوان شینوبو کوچو تناسخ پیدا کردم.
به آئویی گفتم : آئویی میشه به کانائو بگی بیاد؟
آئویی : چشم.
ذهنم : یعنی چی؟ وات؟ یعنی الان کدوم قسمته؟ فک کنم جلسه هاشیراها باشه. چون یه خاطراتی از شینوبو کوچوی قبلی دارم.
بعد کانائو درو زد و اومد تو.
کانائو : استاد منو صدا کرده بودین؟
ذهنم : استاد؟ بهتره منو نه سان صدا بزنه اینجوری راحت نیستم.
شینوبو : کانائو میشه منو به جای استاد نه سان صدا کنی؟
کانائو : ( جا خوردن ) چشم!
شینوبو : میگم میشه باهم غذا بخوریم؟ امروزم جلسه هاشیراهاس دل تو دلم نیست.
کانائو : آخه شما همیشه تنها غذا می خوردین، چی شده؟ امروز عجیب شدین.
شینوبو : باهام رشمی نباش ما خواهریم یادته؟ حالا بیا بشین. از امروز باهم غذا می خوریم.
بعد از تموم کردن غذا یونیفرمم و کیمونوی پروانه کانائه رو پوشیدم.( وایییی چه حس خوبی داره!)
بعد از رسیدن به حیاط اوبویاشیکی ساما جا خوردم. با اینکه می دونستم چه خبره ولی واقعا جا خوردم. اونجا...
نویسنده:
پارت بعدیم بذارم؟ اگه دوس داری تو کامنتا بگو.
جانه😊
من توی کدوم دنیام؟ که یه نفر درو زد و اومد تو...
آئویی بود. با تعجب پرسیدم: آئویی اینجا چیکار میکنی؟
آئویی گفت: کوچو ساما صبونتونو آوردم. امروز عجیب شدین ها.
ذهنم: وایی شینوبو چه باکلاس بوده. هی صبر کن ببینم. اگه آئویی اینجا باشه و من کوچو ساما باشم...
بعد به آینه نگاه کردم : به عنوان شینوبو کوچو تناسخ پیدا کردم.
به آئویی گفتم : آئویی میشه به کانائو بگی بیاد؟
آئویی : چشم.
ذهنم : یعنی چی؟ وات؟ یعنی الان کدوم قسمته؟ فک کنم جلسه هاشیراها باشه. چون یه خاطراتی از شینوبو کوچوی قبلی دارم.
بعد کانائو درو زد و اومد تو.
کانائو : استاد منو صدا کرده بودین؟
ذهنم : استاد؟ بهتره منو نه سان صدا بزنه اینجوری راحت نیستم.
شینوبو : کانائو میشه منو به جای استاد نه سان صدا کنی؟
کانائو : ( جا خوردن ) چشم!
شینوبو : میگم میشه باهم غذا بخوریم؟ امروزم جلسه هاشیراهاس دل تو دلم نیست.
کانائو : آخه شما همیشه تنها غذا می خوردین، چی شده؟ امروز عجیب شدین.
شینوبو : باهام رشمی نباش ما خواهریم یادته؟ حالا بیا بشین. از امروز باهم غذا می خوریم.
بعد از تموم کردن غذا یونیفرمم و کیمونوی پروانه کانائه رو پوشیدم.( وایییی چه حس خوبی داره!)
بعد از رسیدن به حیاط اوبویاشیکی ساما جا خوردم. با اینکه می دونستم چه خبره ولی واقعا جا خوردم. اونجا...
نویسنده:
پارت بعدیم بذارم؟ اگه دوس داری تو کامنتا بگو.
جانه😊
۲.۵k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.