𝑺𝒆𝒂𝒔𝒐𝒏²𝑷𝒂𝒓𝒕⁴⁵
عشق زیبا ( 𝚜𝚌𝚑𝚘𝚗𝚎 𝙻𝚒𝚎𝚋𝚎)𝑺𝒆𝒂𝒔𝒐𝒏²𝑷𝒂𝒓𝒕⁴⁵
از اتاق اومدم بیرون دکتر رفت داخل و معاینه کرد جیمینو گفت دو روز دیکه بخيه اش باز میکنه ...
دو روز بعد: + جیمین یه چیزی میخوام بهت بگم _ بگو + دوسم داری هنوز _ از زندگی قبلی تا الان هنوز هم دوست دارم حالا من یه چیزی بهت میگم + جانم _ تو منو بخشیدی + ارععع _ خوشحالم کردی . منو کشوند سمت خودش و لبامو بوسید و همکاری میکردم بغلش حس امنیت رو بهم میداد امنیتی که چن سال پیش از دستش دادم ولی دوباره تقدیر بهم برگردوند . # بسه بسه + پدربزرگ # خب جیمین خان تعهد ازت میخوام _ بفرمایید # از این به بعد قول بده که ازش خوب مراقبت کنی و دعوا نکنی باهاش _ چشم # افرین پسرم ادامه بدین + پدربزرگ میشه برین بیرون # نه میخوام نگاه کنم + پدربزرگ # رفتم ولی میشه اولش رو نگاه کنم + تو سریال هس ببین # شوخی کردم فعلا .... _ من برم حمام + وایسا _ چرا + هنوز کارمون تموم نشده _ اییی شیطون ....
یه صدایی آشنا از اتاق جیمین اومد رفتم دیدم تو بالکن داره اهنگ میخونه هنوز استعداد های زندگی قبلیش روشنه درست مثل زندگی قبلیمون رفتم پیشش _ ا/ت دوست دارم دوباره نمیخوام از دستت بدم + منم _ ببین این آهنگ میخونم خوبه + معلومه. شروع کرد آهنگ خوندن صداش مثل همیشه بود ..........
یکماه بعد:
از زبان جیمین: امروز از ا/ت خواستگاری میخواستم بکنم بخاطر همین فرستادمش بیرون و عمارت رو آماده کردیم . کوک: داره میاد آماده باش جیمین _ اوکی ا/ت اومد تو رفتم سمتش _ اهممم خانم ا/ت عشقم آیا افتخار میدی با من ازدواج کنی و شریک زندگی من باشی + بله . انگشتر کردم دستش و یه بوسه کوچیک رو لباش گذاشتم..... تهیونگ: مبارکه مبارکه هو هو کی عروسیه حالا _ فردا + ها ؟ _ خب زیادی منتظر بودم بخاطر دلم میخاد زود بگیرم + اتفاقا منم همینطور ولی خب چیزاش _ نترس از قبل آماده کردم لباس عروس هم چن تا فردا برات میارن . شوگا: من برم بخوابم + سلام به رلت هم برسون شوگا: سلامت باشید ......
پارت آخر پست بعدی
از اتاق اومدم بیرون دکتر رفت داخل و معاینه کرد جیمینو گفت دو روز دیکه بخيه اش باز میکنه ...
دو روز بعد: + جیمین یه چیزی میخوام بهت بگم _ بگو + دوسم داری هنوز _ از زندگی قبلی تا الان هنوز هم دوست دارم حالا من یه چیزی بهت میگم + جانم _ تو منو بخشیدی + ارععع _ خوشحالم کردی . منو کشوند سمت خودش و لبامو بوسید و همکاری میکردم بغلش حس امنیت رو بهم میداد امنیتی که چن سال پیش از دستش دادم ولی دوباره تقدیر بهم برگردوند . # بسه بسه + پدربزرگ # خب جیمین خان تعهد ازت میخوام _ بفرمایید # از این به بعد قول بده که ازش خوب مراقبت کنی و دعوا نکنی باهاش _ چشم # افرین پسرم ادامه بدین + پدربزرگ میشه برین بیرون # نه میخوام نگاه کنم + پدربزرگ # رفتم ولی میشه اولش رو نگاه کنم + تو سریال هس ببین # شوخی کردم فعلا .... _ من برم حمام + وایسا _ چرا + هنوز کارمون تموم نشده _ اییی شیطون ....
یه صدایی آشنا از اتاق جیمین اومد رفتم دیدم تو بالکن داره اهنگ میخونه هنوز استعداد های زندگی قبلیش روشنه درست مثل زندگی قبلیمون رفتم پیشش _ ا/ت دوست دارم دوباره نمیخوام از دستت بدم + منم _ ببین این آهنگ میخونم خوبه + معلومه. شروع کرد آهنگ خوندن صداش مثل همیشه بود ..........
یکماه بعد:
از زبان جیمین: امروز از ا/ت خواستگاری میخواستم بکنم بخاطر همین فرستادمش بیرون و عمارت رو آماده کردیم . کوک: داره میاد آماده باش جیمین _ اوکی ا/ت اومد تو رفتم سمتش _ اهممم خانم ا/ت عشقم آیا افتخار میدی با من ازدواج کنی و شریک زندگی من باشی + بله . انگشتر کردم دستش و یه بوسه کوچیک رو لباش گذاشتم..... تهیونگ: مبارکه مبارکه هو هو کی عروسیه حالا _ فردا + ها ؟ _ خب زیادی منتظر بودم بخاطر دلم میخاد زود بگیرم + اتفاقا منم همینطور ولی خب چیزاش _ نترس از قبل آماده کردم لباس عروس هم چن تا فردا برات میارن . شوگا: من برم بخوابم + سلام به رلت هم برسون شوگا: سلامت باشید ......
پارت آخر پست بعدی
۱۲۲.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.