برادر غیرتی من
پارت ۲۱
یون : خوابم میاد ولم کن
ویوی هوجو
یون رو بغل کردم و بردمش تو اتاق و گذاشتمش روی تخت
که گوشیش زنگ خورد
شروع مکالمه
هوجو : الو
بادیگارد : الو قربان به همسرتون بگید به شوکوفه ی قرمز حمله شده
هوجو : کی حمله کرده
بادیگارد : روباه برفی
پایان مکالمه
که قطع کرد
هوجو : یون یون
یون : هان چته همش بیدارم میکنی
هوجو : بادیگاردت به من میگه همسر تو
یون : مرگش حطمیه
هوجو : منو از کجا میشناسه
یون : احمق اون موقع دید منو بغل کردی
هوجو : خب حالا که بیداری
یون : زیاد طولش نده باید برم بیرون کار دارم
هوجو : باشه
بوسیدمش
۴۰ مین بعد
یون : خب انشاالله فردا تو دانشگاه میبینمت
هوجو : شب نمیای خونه
یون : دارم میرم خونه ی خودم
هوجو : اگه شب به روباه تبدیل شدی
یون : پس خودتم بیا
هوجو : خب نرو
یون : میخوام برم حموم لباسام پر خونه
هوجو : خب همینجا برو حموم
یون : لباس ندارم
هوجو : یکی از لباسهای خودمو بهت میدم
یون : باشه
رفت حموم و یک دست لباس مشکی سفید بهش دادم تا بپوشه
و رفتم روی مبل نشستم تا بیاد
یون : هوجو بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هوجو : چته
یون : نگاه کن ( گریه )
هوجو : کی این کارو کرده
یون : فکر کنم یونا ( گریه )
هوجو : اخه اون کجا بوده وقتی به روباه تبدیل شدی
یون : نمیدونم ( گریه )
هوجو : گریه نکن
یون : حالا فردا من چطور بیام دانشگاه ( گریه )
هوجو : چرا
یون : دوستام ازم دوری میکنن این عکس از من تو اینترنت پخش شده
و همه میدونن مافیام ( گریه )
هوجو : توهم لو بده یونا مافیاست
هوجو : یون یون
خوابیده بود
فردا صبح
ویوی یون
از خواب بلند شدم و دیدم کنار هوجو هست آروم بلند شدم و
زنگ زدم بادیگاردم تا موتورم رو بیاره و پنج مین بعد اومد
یون : بده
بادیگارد: بفرمایید
هوجو: موتور میخوای چیکار
یون : ممنون
سوییچ رو گرفتم و رفتم
و بعد ده مین رسیدم
رفتم تو کلاس و دیدم همه دارن نگام میکنم
یون : چیه آدم ندیدین
لیا : آدم دیدیم ولی روباه ندیدیم
یونا : لیا راست میگه
یون : خفه شید من روباهم درسته ولی مافیا هم هستم
آیو : نکشیمون
یون : من نمیکشمتون اینا میکشنتون
جیمین : مدیر الان میاد
که رفتم صندلی کنار پنجره نشستم
ته : خب سلام بچه ها کی انقدر سرو صدا راه انداخته
یون : من
ته : بچه ها این چیکار کرده
یونا : به ما دخترا توهین کرده
آیو : مارو هم زده
لیا : به ما سه تا هم فوش داده
جیمین : خوب پیش رفتیم (آروم )
ته : چرا این کارو کردی
یون : من هیچ کدوم از این کار هارو انجام ندادم
یونا : بابا دروغ میگه منو زده ( گریه )
ته : تو تو
یون : من چی ها
هوجو : ببخشید جناب مدیر من اینجا بودم و دخترا به ایشون توهین کردن و بهش میگفتن روباهه
ته : خب حقیقت رو گفتن روباهه
یون : اگه جون دخترتو دوس داری حرفتو پس بگیر
ته :
یون : خوابم میاد ولم کن
ویوی هوجو
یون رو بغل کردم و بردمش تو اتاق و گذاشتمش روی تخت
که گوشیش زنگ خورد
شروع مکالمه
هوجو : الو
بادیگارد : الو قربان به همسرتون بگید به شوکوفه ی قرمز حمله شده
هوجو : کی حمله کرده
بادیگارد : روباه برفی
پایان مکالمه
که قطع کرد
هوجو : یون یون
یون : هان چته همش بیدارم میکنی
هوجو : بادیگاردت به من میگه همسر تو
یون : مرگش حطمیه
هوجو : منو از کجا میشناسه
یون : احمق اون موقع دید منو بغل کردی
هوجو : خب حالا که بیداری
یون : زیاد طولش نده باید برم بیرون کار دارم
هوجو : باشه
بوسیدمش
۴۰ مین بعد
یون : خب انشاالله فردا تو دانشگاه میبینمت
هوجو : شب نمیای خونه
یون : دارم میرم خونه ی خودم
هوجو : اگه شب به روباه تبدیل شدی
یون : پس خودتم بیا
هوجو : خب نرو
یون : میخوام برم حموم لباسام پر خونه
هوجو : خب همینجا برو حموم
یون : لباس ندارم
هوجو : یکی از لباسهای خودمو بهت میدم
یون : باشه
رفت حموم و یک دست لباس مشکی سفید بهش دادم تا بپوشه
و رفتم روی مبل نشستم تا بیاد
یون : هوجو بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هوجو : چته
یون : نگاه کن ( گریه )
هوجو : کی این کارو کرده
یون : فکر کنم یونا ( گریه )
هوجو : اخه اون کجا بوده وقتی به روباه تبدیل شدی
یون : نمیدونم ( گریه )
هوجو : گریه نکن
یون : حالا فردا من چطور بیام دانشگاه ( گریه )
هوجو : چرا
یون : دوستام ازم دوری میکنن این عکس از من تو اینترنت پخش شده
و همه میدونن مافیام ( گریه )
هوجو : توهم لو بده یونا مافیاست
هوجو : یون یون
خوابیده بود
فردا صبح
ویوی یون
از خواب بلند شدم و دیدم کنار هوجو هست آروم بلند شدم و
زنگ زدم بادیگاردم تا موتورم رو بیاره و پنج مین بعد اومد
یون : بده
بادیگارد: بفرمایید
هوجو: موتور میخوای چیکار
یون : ممنون
سوییچ رو گرفتم و رفتم
و بعد ده مین رسیدم
رفتم تو کلاس و دیدم همه دارن نگام میکنم
یون : چیه آدم ندیدین
لیا : آدم دیدیم ولی روباه ندیدیم
یونا : لیا راست میگه
یون : خفه شید من روباهم درسته ولی مافیا هم هستم
آیو : نکشیمون
یون : من نمیکشمتون اینا میکشنتون
جیمین : مدیر الان میاد
که رفتم صندلی کنار پنجره نشستم
ته : خب سلام بچه ها کی انقدر سرو صدا راه انداخته
یون : من
ته : بچه ها این چیکار کرده
یونا : به ما دخترا توهین کرده
آیو : مارو هم زده
لیا : به ما سه تا هم فوش داده
جیمین : خوب پیش رفتیم (آروم )
ته : چرا این کارو کردی
یون : من هیچ کدوم از این کار هارو انجام ندادم
یونا : بابا دروغ میگه منو زده ( گریه )
ته : تو تو
یون : من چی ها
هوجو : ببخشید جناب مدیر من اینجا بودم و دخترا به ایشون توهین کردن و بهش میگفتن روباهه
ته : خب حقیقت رو گفتن روباهه
یون : اگه جون دخترتو دوس داری حرفتو پس بگیر
ته :
۵.۲k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.