«عروسک خیمه شب بازی»
«عروسک خیمه شب بازی»
پارت: ۲۸
اخرین بار یادمه سیلی محکمی بهم زد
الان میرفتم خونمون قبولم میکردن؟
معلومه نه
بابام که اصلا
مادرمم برام مادری نکرد
که اگه کرده بود وضعیتم این نبود
هرچی باشه بچه ی ناخواسته بودم دیگه
هربار که ازم خسته میشد یادم میاورد
از وقتی یادمه دنبال خوشگذرونیاش بود
ماه به ماه با رفیقای بیکارش میرفتن گردش
دختری که بدون مهر مادری بزرگ شه پر از عقده میشه نه؟
دختری که پر از حسرت به مادرای بقیه نگاه کنه
اما مطمعن بودم من مادر خوبی میشم برای بچم!!
نمیزاشتم حسرت رو دلش بمونه...
حتی اگه میرفتم خونه باز تهیونگ دنبالم میومد
اون میدونست هیچ جایی جز اونجا ندارم
میومد و میبردتم
بچمو میکشت
نابودم میکرد
همه ی امیدم به همین نطفه ی توی شکمم بود
این روزام میگذره
مطمعنم روزای خوبم بلاخره میاد
پارت: ۲۸
اخرین بار یادمه سیلی محکمی بهم زد
الان میرفتم خونمون قبولم میکردن؟
معلومه نه
بابام که اصلا
مادرمم برام مادری نکرد
که اگه کرده بود وضعیتم این نبود
هرچی باشه بچه ی ناخواسته بودم دیگه
هربار که ازم خسته میشد یادم میاورد
از وقتی یادمه دنبال خوشگذرونیاش بود
ماه به ماه با رفیقای بیکارش میرفتن گردش
دختری که بدون مهر مادری بزرگ شه پر از عقده میشه نه؟
دختری که پر از حسرت به مادرای بقیه نگاه کنه
اما مطمعن بودم من مادر خوبی میشم برای بچم!!
نمیزاشتم حسرت رو دلش بمونه...
حتی اگه میرفتم خونه باز تهیونگ دنبالم میومد
اون میدونست هیچ جایی جز اونجا ندارم
میومد و میبردتم
بچمو میکشت
نابودم میکرد
همه ی امیدم به همین نطفه ی توی شکمم بود
این روزام میگذره
مطمعنم روزای خوبم بلاخره میاد
۷۸۳
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.