فیک:𝔅𝔩𝔞𝔠𝔨 𝔤𝔞𝔪𝔢
فیک:𝔅𝔩𝔞𝔠𝔨 𝔤𝔞𝔪𝔢
ادامه پارت2
امید داشت امید اینکه پدرش زنده باشه اما با دیدن در باز اتاق دلش ریخت شاید وقتی از اتاق کارش اومد تا بخوابه یادش رفته بود در و ببنده؟ همونطور که به خودش دلداری میداد آرام آرام سمت تخت رفت
+بابا؟
وقتی صدایی نشنید دوباره صدایش زد
+باباااا؟
برای بار دوم درمانده پدرش را صدا زد اما باز هم صدایی نشنید
«لطفا، لطفا، لطفا»
همان طور توی دلش التماس میکرد تا صدایی از پدرش بشنود اما صدایی نشنید
برای بار سوم پدرش را که انگار خواب سنگینی داشت یا شاید جنی خودش میخواست اینطور فکر کنه زد
+بابااااا
با صدایی که بخاطر بغض میلرزید پدرش را صدا زد اما باز هم قدایی از جانب پدرش دریافت نکرد
ادامه پارت2
امید داشت امید اینکه پدرش زنده باشه اما با دیدن در باز اتاق دلش ریخت شاید وقتی از اتاق کارش اومد تا بخوابه یادش رفته بود در و ببنده؟ همونطور که به خودش دلداری میداد آرام آرام سمت تخت رفت
+بابا؟
وقتی صدایی نشنید دوباره صدایش زد
+باباااا؟
برای بار دوم درمانده پدرش را صدا زد اما باز هم صدایی نشنید
«لطفا، لطفا، لطفا»
همان طور توی دلش التماس میکرد تا صدایی از پدرش بشنود اما صدایی نشنید
برای بار سوم پدرش را که انگار خواب سنگینی داشت یا شاید جنی خودش میخواست اینطور فکر کنه زد
+بابااااا
با صدایی که بخاطر بغض میلرزید پدرش را صدا زد اما باز هم قدایی از جانب پدرش دریافت نکرد
۱.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.