چند پارتی نامجون
نامجون وارد شد. برای مدت زیادی بهش خیره شده بودی و مغزت هنگ کرده بود
موقع حضور غیاب وقتی اسم تورو خوند یه لبخند کوچیک بهت زد و ادامه داد
چند روز گذشت نامجون از همه به شدت سخت میگرفت ولی با تو کاری نداشت اون روز تو راه برگشتن نامجونو دیدی و باهاش سلام کردی. با هم وارد اتوبوس شدین و رو دوتا صندلی کنار هم نشستین
+راستی اقای کیم فردا تولدمه مشکلی نیست توی کلاس کیک بیارم؟
-نه مشکلی نداره
+رایتی اقای کیم برق خونمون رفته تا فردا نمیاد اگه چیزی تو گروه بنویسید من نمیتونم بخومم
-مشکلی نداره نگرانش نباش
+چشم
رسیدین تو پیاده شدی و رفتی خونه که دوستت بهت زنگ زد و گفت
&ا.ت بهتره که فردا تولد نگیری
+چرا
&چون از یکی از بچه ها پرسیدم گفت امتحان داریم فردا
+ولی من با اقای کیم حرف زدم
&نمیدونم دیگه
+باش پس برنامشو کیزارم برا یه روز دیگه خدافظ
&بای
هوفی کشیدی و رفتی تو تختت که بخوابی
نامجون ویو:از قنادی کیک سفارش داد و سوار ماشین شد و به دوستای دیگت خبر داد و به همه بچه های کلاسو تهدید کرد که اگه به تو بگن از نمرشون کم میکنه و بهشون گفت همشون نیم ساعت زودتر بیان.
فردا صبح خیلی دپرس طور بلند شدی و رفتی صبحونه خوردی و لباساتو پوشیدی و به سمت مدرسه رفتی
وقتی وارد کلاس شدی دیدی هیچکس نبود با اینکه یکم دیر شده بود رفتی کیفتو گذاشتی که یکی از بچه ها دویید اومد تو کلاس و گفت
∆ا.تتتت
+بله
∆کجایی جویی(بستت) تو سالن ورزش قش کرده
+وایییی چرا زودتر نگفتی
∆من میرم به مدیر خبر بدم
+باش
دوییدی سمت سالن ورزش تا درو باز کردی دیدی چراقا خاموشه با اینکه از تاریکی میترسیدی دوییدی داخل وقتی رفتی وسطای سالن دیگه داشتی خیلی میترسیدی تاریکی مطلق بودو پنجره هم نداشت که بخوای باز کنی
+جوییییییییی.کسی اینجاستتتت؟کجایی جویییییی
اروم اروم اینورو اونور میشدی و عین سگ ترسیده بودی نمیدونستی کیلید لامپ کجاست چون تا حالا نیومده بودی اینجا به سمت جلو راه افتادی که خوردی به یه چیزی
نامجون بود. اول نفهمیدی کیه یا چیه ولی خیلی بلند بود یه دفعه یه دست بغلت کرد همینجوری نگاه میکردی که جویی از پشت با یه کیک با شمع های روشن اومد
اینم از پارت ۲
موقع حضور غیاب وقتی اسم تورو خوند یه لبخند کوچیک بهت زد و ادامه داد
چند روز گذشت نامجون از همه به شدت سخت میگرفت ولی با تو کاری نداشت اون روز تو راه برگشتن نامجونو دیدی و باهاش سلام کردی. با هم وارد اتوبوس شدین و رو دوتا صندلی کنار هم نشستین
+راستی اقای کیم فردا تولدمه مشکلی نیست توی کلاس کیک بیارم؟
-نه مشکلی نداره
+رایتی اقای کیم برق خونمون رفته تا فردا نمیاد اگه چیزی تو گروه بنویسید من نمیتونم بخومم
-مشکلی نداره نگرانش نباش
+چشم
رسیدین تو پیاده شدی و رفتی خونه که دوستت بهت زنگ زد و گفت
&ا.ت بهتره که فردا تولد نگیری
+چرا
&چون از یکی از بچه ها پرسیدم گفت امتحان داریم فردا
+ولی من با اقای کیم حرف زدم
&نمیدونم دیگه
+باش پس برنامشو کیزارم برا یه روز دیگه خدافظ
&بای
هوفی کشیدی و رفتی تو تختت که بخوابی
نامجون ویو:از قنادی کیک سفارش داد و سوار ماشین شد و به دوستای دیگت خبر داد و به همه بچه های کلاسو تهدید کرد که اگه به تو بگن از نمرشون کم میکنه و بهشون گفت همشون نیم ساعت زودتر بیان.
فردا صبح خیلی دپرس طور بلند شدی و رفتی صبحونه خوردی و لباساتو پوشیدی و به سمت مدرسه رفتی
وقتی وارد کلاس شدی دیدی هیچکس نبود با اینکه یکم دیر شده بود رفتی کیفتو گذاشتی که یکی از بچه ها دویید اومد تو کلاس و گفت
∆ا.تتتت
+بله
∆کجایی جویی(بستت) تو سالن ورزش قش کرده
+وایییی چرا زودتر نگفتی
∆من میرم به مدیر خبر بدم
+باش
دوییدی سمت سالن ورزش تا درو باز کردی دیدی چراقا خاموشه با اینکه از تاریکی میترسیدی دوییدی داخل وقتی رفتی وسطای سالن دیگه داشتی خیلی میترسیدی تاریکی مطلق بودو پنجره هم نداشت که بخوای باز کنی
+جوییییییییی.کسی اینجاستتتت؟کجایی جویییییی
اروم اروم اینورو اونور میشدی و عین سگ ترسیده بودی نمیدونستی کیلید لامپ کجاست چون تا حالا نیومده بودی اینجا به سمت جلو راه افتادی که خوردی به یه چیزی
نامجون بود. اول نفهمیدی کیه یا چیه ولی خیلی بلند بود یه دفعه یه دست بغلت کرد همینجوری نگاه میکردی که جویی از پشت با یه کیک با شمع های روشن اومد
اینم از پارت ۲
۴.۰k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.