تا عمارت ساکت بودیم وقتی رسیدیم فقط جین و تهیان و میسونا
تا عمارت ساکت بودیم وقتی رسیدیم فقط جین و تهیان و میسونا نشسته بودن و بقیه خواب بودن یه سلامی کردم که
تهیان.میسو یکم بیا پیشمون بشین
به تهیونگ نگاهی کردم رفت سمتشون سلام کرد و کنار خواهرش نشست و اونو تو آغوش کشید منم رفتم کنار میسونا نشستم
و دستمو و انداختم دور گردنش
میسو.قشنگم چطوری؟
میسونا.اونی
میسو.هوم؟
میسونا.یه چیزی بگم عصبی نمیشی؟
جین و تهیونگ و تهیان داشتن نگامون میکردن که گفتم
میسو.بگو عسلم
میسونا.یه پسری.....
میسو.نه
میسونا.چی؟(تعجب)
میسو.گفتم نه اجازه دوس شدن با هیچ پسریو نداری
میسونا.اونی این نه یه پسر تو دانشگاه اذیتم میکنه
میسونا مهم ترین فر زندگیه منه نمیخوام یه خم به ابروش بیاد وقتی گفت اذیتش کردن از سرجام بلند شدم و عصبی گفتم
میسو.کی؟
میسونا.قشنگم بشین آجی آروم باش لطفا دورت بگردم
میسو.چیکار کرد؟
میسونا.خوب اول سطل رنگ و رو من خالی کرد بعدشم اذیتم کرد که مجبور شدم باهاش دهن به دهن بشم که جلو همه بهم سیلی زد
میسو.چه گوهی خورد؟
ته،خوبش کرد(پوزخند)
تهیان.حق نداری اینطوری باهاش صحبت کنی
ته.جالب شد خواهرم پشت یه کلفت درومد
میسونا.تو مشکلت با ما چیه؟
ته.هیچی تو اون خواهرت زندگیم و نابود کردین
جین.تهیونگ یه کلمه دیگه حرف بزنی من میدونم و تو
ته.هیونگ وای همشون پشت کلفت دراومدن
میسو.میشه بگی من چیکار کردم که زندگیتو نابود کردم؟اوم آها فکر کنم چون اینقدر بدبخت بودم اینقدر بد شانس بودم که تو نوجوانی پدر و مادرم و از دست دادم هرچی مال و اموال داشتیم عموم از تو حلقوممون کشید بیرون با یه خواهر کوچیک و یه خونه و پولی که نمیدونستم چطوری باهاش خرج خودمونو بدیم...هه راست میگی من یه کلفتم من که کاری به کار شما نداشتم هرروز سرپست خودم بودم و کارم و میکردم تا خرج خودم و خواهرم بدم شما بودین که گفتین من باید نقش دوست دخترتو اجرا کنم تقصیر من چیه؟سرنوشت منه زندگی باهام یار نبود(بغض)
ته.جرعت نداری حرف بزنی زود آبغوره میگیره
جین.بسه تهیونگ دهنتو ببند
دیگه از اون جمع خسته شدم دست میسونا و گرفتم و سه شب بخیر خشک و سردی گفتم و رفتیم تو اتاق درم قفل کردم
میسو.درو رو هیشکی باز نمیکنی و جوابشونو نمیدی فهمیدی؟
میسونا.چیزی شده؟
میسو.نه میرم حمام لباستو عوض کن بخواب از دانشگاه هم پیام دادن برای اینکه پدر استادتون فوت شده وکسی جایگزین نیست نمیرین دانشگاه خوب بخواب دیگه از فردا نمیری قشنگم
میسونا.شب بخیر
رفتن پیشونیش بوسیدم و رفتم زیر دوش آب سرد
حالم که جا اومد اومدن بیرون یه پیراهن بنفش پوشیدم
موهام و خشک کردم و کنار میسونا دراز کشیدم و دوباره با فکر کردن به بدبختیام به خواب رفتم
تهیان.میسو یکم بیا پیشمون بشین
به تهیونگ نگاهی کردم رفت سمتشون سلام کرد و کنار خواهرش نشست و اونو تو آغوش کشید منم رفتم کنار میسونا نشستم
و دستمو و انداختم دور گردنش
میسو.قشنگم چطوری؟
میسونا.اونی
میسو.هوم؟
میسونا.یه چیزی بگم عصبی نمیشی؟
جین و تهیونگ و تهیان داشتن نگامون میکردن که گفتم
میسو.بگو عسلم
میسونا.یه پسری.....
میسو.نه
میسونا.چی؟(تعجب)
میسو.گفتم نه اجازه دوس شدن با هیچ پسریو نداری
میسونا.اونی این نه یه پسر تو دانشگاه اذیتم میکنه
میسونا مهم ترین فر زندگیه منه نمیخوام یه خم به ابروش بیاد وقتی گفت اذیتش کردن از سرجام بلند شدم و عصبی گفتم
میسو.کی؟
میسونا.قشنگم بشین آجی آروم باش لطفا دورت بگردم
میسو.چیکار کرد؟
میسونا.خوب اول سطل رنگ و رو من خالی کرد بعدشم اذیتم کرد که مجبور شدم باهاش دهن به دهن بشم که جلو همه بهم سیلی زد
میسو.چه گوهی خورد؟
ته،خوبش کرد(پوزخند)
تهیان.حق نداری اینطوری باهاش صحبت کنی
ته.جالب شد خواهرم پشت یه کلفت درومد
میسونا.تو مشکلت با ما چیه؟
ته.هیچی تو اون خواهرت زندگیم و نابود کردین
جین.تهیونگ یه کلمه دیگه حرف بزنی من میدونم و تو
ته.هیونگ وای همشون پشت کلفت دراومدن
میسو.میشه بگی من چیکار کردم که زندگیتو نابود کردم؟اوم آها فکر کنم چون اینقدر بدبخت بودم اینقدر بد شانس بودم که تو نوجوانی پدر و مادرم و از دست دادم هرچی مال و اموال داشتیم عموم از تو حلقوممون کشید بیرون با یه خواهر کوچیک و یه خونه و پولی که نمیدونستم چطوری باهاش خرج خودمونو بدیم...هه راست میگی من یه کلفتم من که کاری به کار شما نداشتم هرروز سرپست خودم بودم و کارم و میکردم تا خرج خودم و خواهرم بدم شما بودین که گفتین من باید نقش دوست دخترتو اجرا کنم تقصیر من چیه؟سرنوشت منه زندگی باهام یار نبود(بغض)
ته.جرعت نداری حرف بزنی زود آبغوره میگیره
جین.بسه تهیونگ دهنتو ببند
دیگه از اون جمع خسته شدم دست میسونا و گرفتم و سه شب بخیر خشک و سردی گفتم و رفتیم تو اتاق درم قفل کردم
میسو.درو رو هیشکی باز نمیکنی و جوابشونو نمیدی فهمیدی؟
میسونا.چیزی شده؟
میسو.نه میرم حمام لباستو عوض کن بخواب از دانشگاه هم پیام دادن برای اینکه پدر استادتون فوت شده وکسی جایگزین نیست نمیرین دانشگاه خوب بخواب دیگه از فردا نمیری قشنگم
میسونا.شب بخیر
رفتن پیشونیش بوسیدم و رفتم زیر دوش آب سرد
حالم که جا اومد اومدن بیرون یه پیراهن بنفش پوشیدم
موهام و خشک کردم و کنار میسونا دراز کشیدم و دوباره با فکر کردن به بدبختیام به خواب رفتم
۷.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.