P23ایدل شکسته
(یونگی)
بعد از اینکه ییکم صحبت کردن اومدن سمت ماشین ...من و جین هم تو این مدت داشتیم صحبت میکردیم متوجه شدم ک جین موقعی ک با هیونبین ...دوست صمیمی ا/ت صحبت میکنه صورتش وا میشه و میدرخشه ....پوزخندی زدم....خوبه فق دوساعته همو دیدن ....ولی خودم هم چهرم با دیدن ا/ت باز شد با اینکه بازم سعی میکرد صورتشو بی حالت نگه داره ولی بازم میتونستم شادی رو توی چشمااش ببینم ....همه ی اعضا با ماشین خودشون اومده بودن جز هیونبین ک اونم با اصرار جین قرار شد جین برسونش قطعا بعدا سر این موضوع قراره من و جونگکوک حسابی سر بسر جین بزاریم ....
من و ا/ت هم سوار ماشین شدیم ...اون حرفی نمیزد ولی قسم میخوردم ک دوباره چشاش غمگین شده بود ....وقتی خوشحال بود خیلی زیباتر بود و من حاضر بودم هر کاری کنم تا خوشحال باشه ...نمیدونم چرا ولی دوست نداشتم ناراحت ببینمش ...به نیم رخش ک ب بیرون پنجره نگاه میکرد خیره شدم ....مطمئنم الان از حسم مطمئن شدم ...فک کنم ...دوست دارم؟....باید بهش بگم ببخشید ک دیر فهمیدم دوست دارم ...بخشید ک دیر فهمیدم عاشقتم ...با صدای بوق ماشین فهمیدم دارم از جاده خارج میشم سریع دوباره حواسمو ب رانندگی دادم برای اینکه از حالت دپرسش در بیارم سعی کردم ب نصیحت جین عمل کنم
-هی ...حالا ک دختر خوبی بودی ...جایزتو میخوام بدم
سرش برگشت سمتم
+چی ؟
-شنیدم از شهر بازی خوشت میاد
(ا/ت)
ب سختی سعی کردم لبخندمو پنهون کنم
+ولی تو می ترسی
-من ؟کی گفته ؟اصلا ....فقط از همین حالا بگم گوشمو نیاز دارمم نبینم گوشمو کر کنی با جیغات
واقعا ب زور داشتم لبخندمو کنترل میکردم .....فکرده من خرم؟من خبر داشتتم چقدرر از شهربازی و ترن هواییی میترسید و حتی یبارم گریه کرد از ترس ....ولی من...از بچگی عاشق ارتفاع و ترس بودم ...فک کنم بهتر بود یکم کرم میریختم
+حاضری شرط ببندی؟
-نیازی نیست من نمیترسم ...ولی حالا سر چی؟
+اووووممم ..اولین کسسی ک جیغ زد مجبوره جلوی بقیه ادای مرغ در بیاره
-حتی فکرشم نکن من قبول نمیکنم
+مثل اینکه خیلی مطمئنی میبازی ها
-من فقط از سر هیجان جیغ میزنم
+سر منو کلاه نزار من فیلمای جیغ زدنتو دیدم
خنده ی کوچیکی کرد
-اونا هم سر هیجان بودن
+اوکی تو نقطه ی اوج ترن معلوم میشهه
بی صبرانه منتظر بودممممممم(منم همینطورررر)
----------------------------
توی شهربازی
+پایه ی ترن هستی یونگی شی ؟
دیدم جوابی ازش نمیاد برگشتم سمتش دیدم ب ترن خیره شده و داره اب دهنشو قورت میده
+بدو دیگه الان نوبت دوره بعده...
نگاهی پر التماس ب من انداخت و دوباره ب ترن نکاه کرد ...دیدم فایده نداره رفتم دستشو گرفتم و کشیدمش دنبال خودم و بردمش باجه بلیط و دوتا بلیط خریدم
(یونگی)
وقتی دستمو گرفت بهش خیره شدم ...ک داشت با ذوق بلیط میگرفت بدون اینکه متوجه بشم منم دستشو گرفتم ....ولی واکنشی نشون نداد ...فک کنم هیچ حسی نداره و حق هم داره ...توی این 5 ماه زندگی براش جهنم بود ..بهش کاملا حق میدم ک از من متنفرم باشه ...ولی اگ بتونم میخوام گذشته رو براش جبران کنم و جزوی از زندگیش باشم
(ا/ت)
وقتی داشتم بلیط میگرفتم حس کردم ک دستتمو گرفت ولی واکنشی نشون ندادم و سعی کردم عادی جلوه کنم....لعنت بهت یونگی چرا اینجوری میکنی ...چرا باعث میشی قلبم بلرزه وقتی میدونم ک از اول ازم متنفر بودی ....لنتی چرا باهام خوبی ...زن پشت باجه ی بلیط بلیطامو دادو همونطور ک یونگی دستمو گرفته بود سریع دوییدیم سمت ترن و دنبال خودم کشیدمش و سوار شدیم
کنار هم نشسته بودیم و کمربندامون رو بستیم تا اینکه ترن حرکت کرد ...وقتی داشتیم اروم اروم بالا میرفتیم دیدم ک چشمشو محکم بسته و محکم تر از اون دسته رو گرفته و فشارش میده ...اروم دستمو گذاشتم روی دستش و فشار دادم . گفتم; نترس ...نمیمیریم فقط از ارتفاع خیلی بلند میوفتیم بدون اینکه چیزیمون بشه ...یجورایی مثل پروازه مگه نه ؟ و لبخند زدم
چشمشو باز کرد و بهم خیره شد و منم فقط با لبخند نگاهش میکردم ....تو همون حالت موندیم ک نفهمیدیم ترن ب بالای بالا رسیده و یهویی کج شدیم و با سرعت 100000 کیلومتر در ثانیه رفتیم پایین هنوز ی ثانیه نگذشته بود ک صدای جیغ کرکننده ی یونگی رو شنیدم
حمایت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد از اینکه ییکم صحبت کردن اومدن سمت ماشین ...من و جین هم تو این مدت داشتیم صحبت میکردیم متوجه شدم ک جین موقعی ک با هیونبین ...دوست صمیمی ا/ت صحبت میکنه صورتش وا میشه و میدرخشه ....پوزخندی زدم....خوبه فق دوساعته همو دیدن ....ولی خودم هم چهرم با دیدن ا/ت باز شد با اینکه بازم سعی میکرد صورتشو بی حالت نگه داره ولی بازم میتونستم شادی رو توی چشمااش ببینم ....همه ی اعضا با ماشین خودشون اومده بودن جز هیونبین ک اونم با اصرار جین قرار شد جین برسونش قطعا بعدا سر این موضوع قراره من و جونگکوک حسابی سر بسر جین بزاریم ....
من و ا/ت هم سوار ماشین شدیم ...اون حرفی نمیزد ولی قسم میخوردم ک دوباره چشاش غمگین شده بود ....وقتی خوشحال بود خیلی زیباتر بود و من حاضر بودم هر کاری کنم تا خوشحال باشه ...نمیدونم چرا ولی دوست نداشتم ناراحت ببینمش ...به نیم رخش ک ب بیرون پنجره نگاه میکرد خیره شدم ....مطمئنم الان از حسم مطمئن شدم ...فک کنم ...دوست دارم؟....باید بهش بگم ببخشید ک دیر فهمیدم دوست دارم ...بخشید ک دیر فهمیدم عاشقتم ...با صدای بوق ماشین فهمیدم دارم از جاده خارج میشم سریع دوباره حواسمو ب رانندگی دادم برای اینکه از حالت دپرسش در بیارم سعی کردم ب نصیحت جین عمل کنم
-هی ...حالا ک دختر خوبی بودی ...جایزتو میخوام بدم
سرش برگشت سمتم
+چی ؟
-شنیدم از شهر بازی خوشت میاد
(ا/ت)
ب سختی سعی کردم لبخندمو پنهون کنم
+ولی تو می ترسی
-من ؟کی گفته ؟اصلا ....فقط از همین حالا بگم گوشمو نیاز دارمم نبینم گوشمو کر کنی با جیغات
واقعا ب زور داشتم لبخندمو کنترل میکردم .....فکرده من خرم؟من خبر داشتتم چقدرر از شهربازی و ترن هواییی میترسید و حتی یبارم گریه کرد از ترس ....ولی من...از بچگی عاشق ارتفاع و ترس بودم ...فک کنم بهتر بود یکم کرم میریختم
+حاضری شرط ببندی؟
-نیازی نیست من نمیترسم ...ولی حالا سر چی؟
+اووووممم ..اولین کسسی ک جیغ زد مجبوره جلوی بقیه ادای مرغ در بیاره
-حتی فکرشم نکن من قبول نمیکنم
+مثل اینکه خیلی مطمئنی میبازی ها
-من فقط از سر هیجان جیغ میزنم
+سر منو کلاه نزار من فیلمای جیغ زدنتو دیدم
خنده ی کوچیکی کرد
-اونا هم سر هیجان بودن
+اوکی تو نقطه ی اوج ترن معلوم میشهه
بی صبرانه منتظر بودممممممم(منم همینطورررر)
----------------------------
توی شهربازی
+پایه ی ترن هستی یونگی شی ؟
دیدم جوابی ازش نمیاد برگشتم سمتش دیدم ب ترن خیره شده و داره اب دهنشو قورت میده
+بدو دیگه الان نوبت دوره بعده...
نگاهی پر التماس ب من انداخت و دوباره ب ترن نکاه کرد ...دیدم فایده نداره رفتم دستشو گرفتم و کشیدمش دنبال خودم و بردمش باجه بلیط و دوتا بلیط خریدم
(یونگی)
وقتی دستمو گرفت بهش خیره شدم ...ک داشت با ذوق بلیط میگرفت بدون اینکه متوجه بشم منم دستشو گرفتم ....ولی واکنشی نشون نداد ...فک کنم هیچ حسی نداره و حق هم داره ...توی این 5 ماه زندگی براش جهنم بود ..بهش کاملا حق میدم ک از من متنفرم باشه ...ولی اگ بتونم میخوام گذشته رو براش جبران کنم و جزوی از زندگیش باشم
(ا/ت)
وقتی داشتم بلیط میگرفتم حس کردم ک دستتمو گرفت ولی واکنشی نشون ندادم و سعی کردم عادی جلوه کنم....لعنت بهت یونگی چرا اینجوری میکنی ...چرا باعث میشی قلبم بلرزه وقتی میدونم ک از اول ازم متنفر بودی ....لنتی چرا باهام خوبی ...زن پشت باجه ی بلیط بلیطامو دادو همونطور ک یونگی دستمو گرفته بود سریع دوییدیم سمت ترن و دنبال خودم کشیدمش و سوار شدیم
کنار هم نشسته بودیم و کمربندامون رو بستیم تا اینکه ترن حرکت کرد ...وقتی داشتیم اروم اروم بالا میرفتیم دیدم ک چشمشو محکم بسته و محکم تر از اون دسته رو گرفته و فشارش میده ...اروم دستمو گذاشتم روی دستش و فشار دادم . گفتم; نترس ...نمیمیریم فقط از ارتفاع خیلی بلند میوفتیم بدون اینکه چیزیمون بشه ...یجورایی مثل پروازه مگه نه ؟ و لبخند زدم
چشمشو باز کرد و بهم خیره شد و منم فقط با لبخند نگاهش میکردم ....تو همون حالت موندیم ک نفهمیدیم ترن ب بالای بالا رسیده و یهویی کج شدیم و با سرعت 100000 کیلومتر در ثانیه رفتیم پایین هنوز ی ثانیه نگذشته بود ک صدای جیغ کرکننده ی یونگی رو شنیدم
حمایت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۱۳.۷k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.