روزی ک دیدمت... part ²
ویو ته:
با کوک رفته بودیم کافه
ک ات و یکی از دوستاش رو دیدیم
نمیتونستم (👀) از ات ور دارم
کوک زد روشونم و از فکر در آمدم
ک دیدیم ات با دوستش دارن حساب میکنن
.
.
ویو ات:
داشتیم با جیا حساب میکردیم ک
دیدم ته و کوک هم اونجان جیا بهشون سلام کرد منم همینطور
دیگه دست جیا رو گرفتم و سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت عمارت
جیا. چرا انقدر با ته سردی؟
ات. ازش بدم میاد
جیا. وا چرا.. پسر خوبیه ک..
ات. ولش بریم داخل
جیا. اوک.. بریم اونی
.
.
ویو جیا:
من میدونستم ک ته از ات خوشش میاد
و بخاطر همین همش میخواستم اتفاقی این دوتا رو سر راه هم بزارم
.
.
ویو ته:
دیگه توی کافه ههه چی ک خوردیم و تموم شد امدیم بیرون و حرکت کردیم سمت کافه
.
.
ویو جیمین:
خیلی حوصله و اعصاب درست حسابی نمونده بود برام
چرا باید ته وقتی میرم پیش ات چرا ته باید عصـبی بشه...!
.
.
ویو ات:
دیگه شب شده بود ک با جیا شام درست میکردم چون امشب یه مهمونی کوچیکی با دخترا گرفته بودیم
هنوز هیچکس نیومده بود و ما داشتیم کار هارو می کردیم
صدای زنگ در امد
جیا. من باز میکنم
ات. باش
جیا. عررر نونا شی
لونا. سلام اونی
` همو (🫂) کردن `
ات. سلام نونا
لونا. سلام اونی چطوری؟
ات. بد نیستم تو چطوری؟
لونا. ب خوبیتم
ات. ` لبخند `
.
.
ویو ته:
از اونجایی ک من میدونستم
ات یه مهمونی کوچیک گرفته
از اونجایی ک من ادرس رو میدونم
پس حرکت کردم سمت عمارت
وقتی رسیدم هنوز 3 نفر بودن
جیا. اومدی بدو برو قایم شو
ته. باشه..
.
.
ویو ات:
همه دیگه امده بودن من جین و جیهوپ رو دعوت کرده بودم داشتیم با هم خوشمیگذرونیدیم ک
یهو ته جلوم زانو زد
این از کجا درامد؟
ته. آیا حآضری با من ازدواج کنی؟!
ات....
ته. لطفا جواب بده
بدون هیچ توجهی از کنارش رد شدم
و رفتم توی اتاق و نشستم گریه کردم
جیا امد پیشم همش از ته میگفت
میگف برو پیشش اون پسر خوبیه
خوشبختت میکنه
منم از اونجایی ک ب جیا اعتماد دارم رفتم پایین
.
.
ویو ته:
وقتی رف تو اتاق
خیلی ناراحت شدم از ات
بعد 10 مین آمد پایین
ته. باز تکرار میکنم
ته. آیا حآضری با من ازدواج کنی؟!
ات.....
.
.
.
.
خماری🗿
شرط : 40 لایک و نظرتون تا 20 کامنت بره
با کوک رفته بودیم کافه
ک ات و یکی از دوستاش رو دیدیم
نمیتونستم (👀) از ات ور دارم
کوک زد روشونم و از فکر در آمدم
ک دیدیم ات با دوستش دارن حساب میکنن
.
.
ویو ات:
داشتیم با جیا حساب میکردیم ک
دیدم ته و کوک هم اونجان جیا بهشون سلام کرد منم همینطور
دیگه دست جیا رو گرفتم و سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت عمارت
جیا. چرا انقدر با ته سردی؟
ات. ازش بدم میاد
جیا. وا چرا.. پسر خوبیه ک..
ات. ولش بریم داخل
جیا. اوک.. بریم اونی
.
.
ویو جیا:
من میدونستم ک ته از ات خوشش میاد
و بخاطر همین همش میخواستم اتفاقی این دوتا رو سر راه هم بزارم
.
.
ویو ته:
دیگه توی کافه ههه چی ک خوردیم و تموم شد امدیم بیرون و حرکت کردیم سمت کافه
.
.
ویو جیمین:
خیلی حوصله و اعصاب درست حسابی نمونده بود برام
چرا باید ته وقتی میرم پیش ات چرا ته باید عصـبی بشه...!
.
.
ویو ات:
دیگه شب شده بود ک با جیا شام درست میکردم چون امشب یه مهمونی کوچیکی با دخترا گرفته بودیم
هنوز هیچکس نیومده بود و ما داشتیم کار هارو می کردیم
صدای زنگ در امد
جیا. من باز میکنم
ات. باش
جیا. عررر نونا شی
لونا. سلام اونی
` همو (🫂) کردن `
ات. سلام نونا
لونا. سلام اونی چطوری؟
ات. بد نیستم تو چطوری؟
لونا. ب خوبیتم
ات. ` لبخند `
.
.
ویو ته:
از اونجایی ک من میدونستم
ات یه مهمونی کوچیک گرفته
از اونجایی ک من ادرس رو میدونم
پس حرکت کردم سمت عمارت
وقتی رسیدم هنوز 3 نفر بودن
جیا. اومدی بدو برو قایم شو
ته. باشه..
.
.
ویو ات:
همه دیگه امده بودن من جین و جیهوپ رو دعوت کرده بودم داشتیم با هم خوشمیگذرونیدیم ک
یهو ته جلوم زانو زد
این از کجا درامد؟
ته. آیا حآضری با من ازدواج کنی؟!
ات....
ته. لطفا جواب بده
بدون هیچ توجهی از کنارش رد شدم
و رفتم توی اتاق و نشستم گریه کردم
جیا امد پیشم همش از ته میگفت
میگف برو پیشش اون پسر خوبیه
خوشبختت میکنه
منم از اونجایی ک ب جیا اعتماد دارم رفتم پایین
.
.
ویو ته:
وقتی رف تو اتاق
خیلی ناراحت شدم از ات
بعد 10 مین آمد پایین
ته. باز تکرار میکنم
ته. آیا حآضری با من ازدواج کنی؟!
ات.....
.
.
.
.
خماری🗿
شرط : 40 لایک و نظرتون تا 20 کامنت بره
۲۹.۴k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.