"سناریو"
《وقتی با بهترین رفیقش بهش خی*انت میکنی》
☆☆☆
نامجون:*قبل اینکه هر دو تونو بلاک کنه میگه که دیگه نمیخواد ببینتتون*
▪︎▪︎▪︎
جین:*موقع کشته شدن اون به جین کاری از دستت بر نمیومد...چون خودتم در حد مرگ کتک خورده بودی!*
▪︎▪︎▪︎
یونگی:واقعا که یه هر*زهی تمام عیاری ا.ت ... البته ، هع... بگذریم ازین که اگه با چشمای خودم نمیدیدم هیچ وقت باور نمیکردم...
▪︎▪︎▪︎
هوسوک:*اون به قدری دردناک ترکت میکنه هیچ وقت نمیتونی چشمای خیس اون روزشو فراموش کنی* لعنت به من که هنوزم دوستت دارم...
▪︎▪︎▪︎
جیمین:*بعد از یه دعوای حسابی با دوستش درحالی که فقط کنار لبش پاره شده برمیگرده خونه* بهتره توام بری...حتما تو بیمارستان منتظرته...
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:*با یه لبخند تلخ رو به دوتاتون میگه: خیلی ممنونم که مهم ترین آدمای زندگیمو ازم گرفتین...دیگه هیچی برای از دست دادن ندارم...
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:هه...تعجبی هم نداره...زندگی منو یسری آشغال پر کردن...شما هم یکیشون!
▪︎▪︎▪︎
☆☆☆
نامجون:*قبل اینکه هر دو تونو بلاک کنه میگه که دیگه نمیخواد ببینتتون*
▪︎▪︎▪︎
جین:*موقع کشته شدن اون به جین کاری از دستت بر نمیومد...چون خودتم در حد مرگ کتک خورده بودی!*
▪︎▪︎▪︎
یونگی:واقعا که یه هر*زهی تمام عیاری ا.ت ... البته ، هع... بگذریم ازین که اگه با چشمای خودم نمیدیدم هیچ وقت باور نمیکردم...
▪︎▪︎▪︎
هوسوک:*اون به قدری دردناک ترکت میکنه هیچ وقت نمیتونی چشمای خیس اون روزشو فراموش کنی* لعنت به من که هنوزم دوستت دارم...
▪︎▪︎▪︎
جیمین:*بعد از یه دعوای حسابی با دوستش درحالی که فقط کنار لبش پاره شده برمیگرده خونه* بهتره توام بری...حتما تو بیمارستان منتظرته...
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:*با یه لبخند تلخ رو به دوتاتون میگه: خیلی ممنونم که مهم ترین آدمای زندگیمو ازم گرفتین...دیگه هیچی برای از دست دادن ندارم...
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:هه...تعجبی هم نداره...زندگی منو یسری آشغال پر کردن...شما هم یکیشون!
▪︎▪︎▪︎
۱۰.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.