دَر سِتایِشِ موهایَت
دَر سِتایِشِ موهایَت
می بویَم گیسُوانَت را
تا فِرِشته ها حَسودی کُنَند به عَطرِ تو
شانه می زَنَم موهایَت را
تا حوری ها سَرَک بِکِشَند از بِهِشت بَرایِ تَماشا
شِعر می گویَم بَرایِ تو
تا کَلمات کِیف کُنَند
مَست شَوَند
بِمیرَند
دَر سِتایِشِ دَست هایَت
وَقتی که دِلِ دَست هایَم
تَنگ می شَوَد بَرایِ انگُشتانِ کوچکت
آن ها را می گُذارَم بَرابَرِ خورشید
تا با تَرکیبی از کُسوف و گَرما
دوری ات را مَعنا کُنَم
دَر سِتایِشِ چَشم هایَت
دَستِ خودِشان نیست
وَقتی از فَرطِ مَعصومیت
با تابِشی از جِنسِ خورشید
روح هایِ وِلگَردِ بَعدازظُهر را
بَر نیمکَتی سَنگی
کُشتار می کُنَند
چَشم هایَت...
می بویَم گیسُوانَت را
تا فِرِشته ها حَسودی کُنَند به عَطرِ تو
شانه می زَنَم موهایَت را
تا حوری ها سَرَک بِکِشَند از بِهِشت بَرایِ تَماشا
شِعر می گویَم بَرایِ تو
تا کَلمات کِیف کُنَند
مَست شَوَند
بِمیرَند
دَر سِتایِشِ دَست هایَت
وَقتی که دِلِ دَست هایَم
تَنگ می شَوَد بَرایِ انگُشتانِ کوچکت
آن ها را می گُذارَم بَرابَرِ خورشید
تا با تَرکیبی از کُسوف و گَرما
دوری ات را مَعنا کُنَم
دَر سِتایِشِ چَشم هایَت
دَستِ خودِشان نیست
وَقتی از فَرطِ مَعصومیت
با تابِشی از جِنسِ خورشید
روح هایِ وِلگَردِ بَعدازظُهر را
بَر نیمکَتی سَنگی
کُشتار می کُنَند
چَشم هایَت...
۷۲۲
۱۸ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.