(لبیک یا رسول الله)
(لبیک یا رسول الله)
نوشتاری از امام موسی صدر در توصیف مقام والای حضرت رسولالله:
(2)
دوم: مردم را از یک الوهیت خیالی رهاند. برای نخستین بار در تاریخ، اندیشه را به نیکوترین شکل آزاد، و از ویرانۀ بتها راهی به علم باز کرد. دیگر دریاها، کوهها و ستارگان حریمهایی نبودند که فکر فقط با زنجیرهای سنگینی از قداست میتوانست به آنها نزدیک شود. پیامبر مسلمین را به فراگیری علم خواند، تا آن را برای خیر آدمی به کار گیرند. آنها را به باز نمودن قفلهای طبیعت، به یاری تأمل و تجربه فرا خواند. دستور داد تا علم بیاموزند «حتی اگر در چین باشد».
دستور داد تا «از گهواره تا گور» پایداری پیشه سازند و تلاش کنند. پیامبر راه را بر شیادی و خرافه سازی بست، و اجازه نداد تا ساده اندیشان عقاید مبهم را در پوششی از تقدس و ترس بپذیرند. چنانکه در اروپا وضع چنین بود. در قرون وسطا شدیدترین تنبیهات را به دانشمندان وآزادیخواهان چشاندند. حکایت گالیله و کو پرنیک و دکارت و صدها نفر دیگر هنوز از ذهنها پاک نشده است.
سوم: پیامبر برای برپایی یک جهان واحد و اجتماعی برتر، همۀ قیدها را در یک فراگیری بیسابقه و بیهمتا در هم شکست.
نخست اعلام کرد: نظام فاسد اثر مستقیمِ رفتار و سلوک آدمی است. اگر انسان نظام برتری بخواهد، چنین چیزی به دست خواهد آمد. گفت: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» [در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.] همچنین گفت: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون» به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا [سزای] بعضی از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.
ثانیاً: تصریح کرد هر جا که بوی ظلم استشمام میشود، باید بر ضد آن انقلاب کرد. و به مقابله با طاغوتیان و ستمگران فرا خواند. وفرمود: «ولا ترکنوا إالی الذین ظلموا فتمسکم النار ومالکم من دون الله من اولیاء ثم لاتنصرون «[به ستمکاران میل نکیند، که آتش بسوزاندتان. شما را جز خدا هیچ دوستی نیست وکسی یاریتان نکند.]
ثالثاً: برابری در حقوق و واجبات را وضع کرد. پس میان آدمیان اختلاف طبقاتی فرقی نیست مگر در علم و عمل و تقوا. در سلسله مراتب آدمیاننژاد وثروت جایگاه واعتباری ندارد. پادشاهان و رهبران همچون دیگران «در برابر خدا بر چیزی توانا نیستند». «قل اللهم ملک الملک تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء»
معری (رحمه الله علیه) میگوید: کرّهنی إلی الرؤسا، کونی و ایاهم لخالقنا عبیدا. نیکوست اشارهای کنیم به تأکید بر ثروتمندان برای نابودی بت ثروت. چرا که شیفتگان بندگی ثروت آرزو داشتند که وحی بر قارون عرب، ولید بن مغیره، یا دوستش، عمره بن مسعود ثقفی، نازل شود.
قرآن میگوید: «و قالوا لولا نزل هذا القرءان علی رجل من القریتین عظیم• اهم یقسمون رحمه ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم» و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ از [آن] دو شهر فرود نیامده است؟ • آیا آنند که رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردهایم
چهارم: پیامبر مصرانه با خدایان شرک چه از سنگ و چه بشری تحدی میکند، هستی و بیپایگی آنان را مینمایاند و در انداختن ارزش و اعتبار آنها پیروز میشود. «یا ایها الناس ضرب لکم مثل فاستمعوا له وان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و ان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب» ای مردم، مثلی زده شد.
پس بدان گوش فرا دهید: کسانی را که جز خدا میخوانید هرگز [حتی] مگسی نمیآفرینند، هر چند برای آفریدن آن اجتماع کنند، و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمیتوانند آن را باز پس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
چه بسا قصه یک عرب بادیه نشین پر معناترین چیزی باشد که از پیامبر برای زدودن ترس مردمان و در هم شکستن هیبت غیر حق از اذهانشان روایت شده است. یک بادیه نشین متحیرانه و از روی ترس به عظمت پیامبر اقرار کرد؛ همچون بندگان در برابر پادشاهان. پیامبر مهربانانه به او گفت: «همانا من فرزند زنی از قریشم که خرده گوشت میخورد»
پنجم: شدت موضع پیامبر در برابر تطیر و تفأل و تنجیم کمتر از ستیز او در برابر دیگر اوهام و خرافات نبود. در برخی جنگها، پیامبر به دلیل «طالع نحس»، از رفتن به نبرد نهی میشد، اما پیامبر روانۀ جنگ میشد، وطالع نحس را به «طالع سعد» دگرگون میکرد، و میگفت: «نه نحسیای هست و نه دشمنیای». میگفت: «با روزها دشمنی نورزید و الا با شما دشمنی میورزند». همچنین میگفت: «هرکس به سنگی ایمان بیاورد، خداوند با او محشورش میکند».
ششم: پیامبر در برابر
نوشتاری از امام موسی صدر در توصیف مقام والای حضرت رسولالله:
(2)
دوم: مردم را از یک الوهیت خیالی رهاند. برای نخستین بار در تاریخ، اندیشه را به نیکوترین شکل آزاد، و از ویرانۀ بتها راهی به علم باز کرد. دیگر دریاها، کوهها و ستارگان حریمهایی نبودند که فکر فقط با زنجیرهای سنگینی از قداست میتوانست به آنها نزدیک شود. پیامبر مسلمین را به فراگیری علم خواند، تا آن را برای خیر آدمی به کار گیرند. آنها را به باز نمودن قفلهای طبیعت، به یاری تأمل و تجربه فرا خواند. دستور داد تا علم بیاموزند «حتی اگر در چین باشد».
دستور داد تا «از گهواره تا گور» پایداری پیشه سازند و تلاش کنند. پیامبر راه را بر شیادی و خرافه سازی بست، و اجازه نداد تا ساده اندیشان عقاید مبهم را در پوششی از تقدس و ترس بپذیرند. چنانکه در اروپا وضع چنین بود. در قرون وسطا شدیدترین تنبیهات را به دانشمندان وآزادیخواهان چشاندند. حکایت گالیله و کو پرنیک و دکارت و صدها نفر دیگر هنوز از ذهنها پاک نشده است.
سوم: پیامبر برای برپایی یک جهان واحد و اجتماعی برتر، همۀ قیدها را در یک فراگیری بیسابقه و بیهمتا در هم شکست.
نخست اعلام کرد: نظام فاسد اثر مستقیمِ رفتار و سلوک آدمی است. اگر انسان نظام برتری بخواهد، چنین چیزی به دست خواهد آمد. گفت: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» [در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.] همچنین گفت: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون» به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا [سزای] بعضی از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.
ثانیاً: تصریح کرد هر جا که بوی ظلم استشمام میشود، باید بر ضد آن انقلاب کرد. و به مقابله با طاغوتیان و ستمگران فرا خواند. وفرمود: «ولا ترکنوا إالی الذین ظلموا فتمسکم النار ومالکم من دون الله من اولیاء ثم لاتنصرون «[به ستمکاران میل نکیند، که آتش بسوزاندتان. شما را جز خدا هیچ دوستی نیست وکسی یاریتان نکند.]
ثالثاً: برابری در حقوق و واجبات را وضع کرد. پس میان آدمیان اختلاف طبقاتی فرقی نیست مگر در علم و عمل و تقوا. در سلسله مراتب آدمیاننژاد وثروت جایگاه واعتباری ندارد. پادشاهان و رهبران همچون دیگران «در برابر خدا بر چیزی توانا نیستند». «قل اللهم ملک الملک تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء»
معری (رحمه الله علیه) میگوید: کرّهنی إلی الرؤسا، کونی و ایاهم لخالقنا عبیدا. نیکوست اشارهای کنیم به تأکید بر ثروتمندان برای نابودی بت ثروت. چرا که شیفتگان بندگی ثروت آرزو داشتند که وحی بر قارون عرب، ولید بن مغیره، یا دوستش، عمره بن مسعود ثقفی، نازل شود.
قرآن میگوید: «و قالوا لولا نزل هذا القرءان علی رجل من القریتین عظیم• اهم یقسمون رحمه ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم» و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ از [آن] دو شهر فرود نیامده است؟ • آیا آنند که رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردهایم
چهارم: پیامبر مصرانه با خدایان شرک چه از سنگ و چه بشری تحدی میکند، هستی و بیپایگی آنان را مینمایاند و در انداختن ارزش و اعتبار آنها پیروز میشود. «یا ایها الناس ضرب لکم مثل فاستمعوا له وان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و ان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب» ای مردم، مثلی زده شد.
پس بدان گوش فرا دهید: کسانی را که جز خدا میخوانید هرگز [حتی] مگسی نمیآفرینند، هر چند برای آفریدن آن اجتماع کنند، و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمیتوانند آن را باز پس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
چه بسا قصه یک عرب بادیه نشین پر معناترین چیزی باشد که از پیامبر برای زدودن ترس مردمان و در هم شکستن هیبت غیر حق از اذهانشان روایت شده است. یک بادیه نشین متحیرانه و از روی ترس به عظمت پیامبر اقرار کرد؛ همچون بندگان در برابر پادشاهان. پیامبر مهربانانه به او گفت: «همانا من فرزند زنی از قریشم که خرده گوشت میخورد»
پنجم: شدت موضع پیامبر در برابر تطیر و تفأل و تنجیم کمتر از ستیز او در برابر دیگر اوهام و خرافات نبود. در برخی جنگها، پیامبر به دلیل «طالع نحس»، از رفتن به نبرد نهی میشد، اما پیامبر روانۀ جنگ میشد، وطالع نحس را به «طالع سعد» دگرگون میکرد، و میگفت: «نه نحسیای هست و نه دشمنیای». میگفت: «با روزها دشمنی نورزید و الا با شما دشمنی میورزند». همچنین میگفت: «هرکس به سنگی ایمان بیاورد، خداوند با او محشورش میکند».
ششم: پیامبر در برابر
۲.۴k
۲۵ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.