داستان من و هیونجین پارت۱۵
_چراااااااا
+چرا نداره چون بیدار بودم دارم از دل درد میمیرم
_اوخی🫂
_حالا که اومدی بغلم راحت بخواب
+باشه
صبح شد.
_باید بریم مدرسه
بلند شوووو
+باشه بابااا
+بلند شدیم آمده شدیم رفتیم مدرسه
توی سالن همه نگاشون رو ما بود طوری که انگار داشتن حسرت میخوردن
+هیونجین؟
_بله
+من ی دقیقه میرم دستشویی
_اممم اوکی
+داشتم میرفتم دستشویی که یکی دستمو گرفت برگشتم دیدم ی پسریه
جلوی دهنمو گرفت که بیهوش شدم احساس میکردم الان دیگه تو مدرسه نیستم توی ماشین بودم جلوی دهنم بسته بود
کمی چشممو باز کردم دیدم...
بچه ها خوبه یا گند زدم؟
+چرا نداره چون بیدار بودم دارم از دل درد میمیرم
_اوخی🫂
_حالا که اومدی بغلم راحت بخواب
+باشه
صبح شد.
_باید بریم مدرسه
بلند شوووو
+باشه بابااا
+بلند شدیم آمده شدیم رفتیم مدرسه
توی سالن همه نگاشون رو ما بود طوری که انگار داشتن حسرت میخوردن
+هیونجین؟
_بله
+من ی دقیقه میرم دستشویی
_اممم اوکی
+داشتم میرفتم دستشویی که یکی دستمو گرفت برگشتم دیدم ی پسریه
جلوی دهنمو گرفت که بیهوش شدم احساس میکردم الان دیگه تو مدرسه نیستم توی ماشین بودم جلوی دهنم بسته بود
کمی چشممو باز کردم دیدم...
بچه ها خوبه یا گند زدم؟
۱۱.۲k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.