فیک کوک«عشق و انتقام» p15
*یک ماه بعد*
*Jihio(جیهیو)*
بلاخره کارمو به پایان رسوندم.. فقط مونده مرحله آخر... باید کارمو به پایان برسونم
زنگ به دوهیوک زدم
«مکالمه»
جیهیو: سلام رفیق چطوری؟!
دوهیوک: سلام جیهیو!!! خوبم تو خوبی؟!
جیهیو: هومم خوبم ولی بهتره میشم اگه تو یکم صمیمی تر باشی..
دوهیوک: خودت میدونی که نمیتونم!! درسته وضعیت آمیگدالم بهتر شده اما همچنان خوب خوب نیست
جیهیو: خب اینا رو بیخیال.. نظرت چیه با هم بریم بیرون؟! هوم؟! بزنیم به جنگل!!!
دوهیوک: اوکی
*Ari(آری)*
هه نا بهم زنگ زده بود و گفته بود که بیا باهم بریم جنگلی که اول شهر هست
آری: تو مطمئنی که خطری نداره اینجا؟!؟
هه نا: از چی میترسی اخه خیالت راحت!!!
آری: من از چیزی نمیترسم.. خودتم مشکل مادرزادیمو خوب میدونی!!
هه نا: آهاا اون آمیگداله.. حقیقتا نه من نه تو تا همین چندوقت پیش نمیدونستیم!!
آری: درسته ولی بازم تو با اینکه من شبیه ربات ها رفتار میکردم باهام دوست شدی و این برام اونموقع عجیب بود
هه نا:(با آرنجش زد به پهلوی ی آری) هی دختر بیخیال.. بیا بریم خوش بگذرونیم
و رفتیم یه سفره پهن کردیم و پیک نیکمون رو شروع کردیم
*Jihio(جیهیو)*
با دوهیوک رفتیم جنگل اول شهر... داشت چادرو درست میکرد که از فرصت استفاده کردم.. رفتم سمت کیفم خواستم یه چیزی در بیارم که دوهیوک صدام زد.. پس بیخیال سدم و گفتم شب انجامش میدم
*Jihio(جیهیو)*
بلاخره کارمو به پایان رسوندم.. فقط مونده مرحله آخر... باید کارمو به پایان برسونم
زنگ به دوهیوک زدم
«مکالمه»
جیهیو: سلام رفیق چطوری؟!
دوهیوک: سلام جیهیو!!! خوبم تو خوبی؟!
جیهیو: هومم خوبم ولی بهتره میشم اگه تو یکم صمیمی تر باشی..
دوهیوک: خودت میدونی که نمیتونم!! درسته وضعیت آمیگدالم بهتر شده اما همچنان خوب خوب نیست
جیهیو: خب اینا رو بیخیال.. نظرت چیه با هم بریم بیرون؟! هوم؟! بزنیم به جنگل!!!
دوهیوک: اوکی
*Ari(آری)*
هه نا بهم زنگ زده بود و گفته بود که بیا باهم بریم جنگلی که اول شهر هست
آری: تو مطمئنی که خطری نداره اینجا؟!؟
هه نا: از چی میترسی اخه خیالت راحت!!!
آری: من از چیزی نمیترسم.. خودتم مشکل مادرزادیمو خوب میدونی!!
هه نا: آهاا اون آمیگداله.. حقیقتا نه من نه تو تا همین چندوقت پیش نمیدونستیم!!
آری: درسته ولی بازم تو با اینکه من شبیه ربات ها رفتار میکردم باهام دوست شدی و این برام اونموقع عجیب بود
هه نا:(با آرنجش زد به پهلوی ی آری) هی دختر بیخیال.. بیا بریم خوش بگذرونیم
و رفتیم یه سفره پهن کردیم و پیک نیکمون رو شروع کردیم
*Jihio(جیهیو)*
با دوهیوک رفتیم جنگل اول شهر... داشت چادرو درست میکرد که از فرصت استفاده کردم.. رفتم سمت کیفم خواستم یه چیزی در بیارم که دوهیوک صدام زد.. پس بیخیال سدم و گفتم شب انجامش میدم
۳.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.