فیک جونگ کوک پارت ۱۴ (معشوقه)
سرم پایین بود و داشتم راه میرفتم که دوباره از پشت خوردم به یه نفر و افتادم زمین اونم با پشت افتاد روم یهو جیغ زدم ! له شدممم پاشووو بابا این کیه دیگه رو من پهن شده*-*یهو از روم بلند شد و کمکم کرد تا پاشم بعد عذر خواهی کرد سرمو بالا آوردم تا ببینم کیه اونم سرشو بالا آورد یهو دیدم اینکه جونگ کوکه*-*اونم داشت با تعجب بهم نگاه میکرد یهو اخم کردم و گفتم:ایششش بازم تو!/جونگ کوک:پس... انتظار داشتی کی باشم خانم سکسی!(قسمت آخرشو آروم تر گفت)ا.ت:زهر مار بیشعور خجالت بکش!/جونگ کوک:به من چه میخواستی اینجور لباس نپوشی!/ا.ت:لباس منم شبیه بقیه دختراس هیچ فرقی هم نمیکنه!/جونگ کوک:چرا فرق داره!/ا.ت:چه فرقی؟!/جونگ کوک:سکسی تره!/ا.ت:کوفتتتت/بعد سریع از پیشش رفتم.....
******
وقتی باشگاهم تموم شد منتظر بودم که رانندم بیاد ببرم خونه که یه ماشین اومد کنارم و بوق زد با تعجب نگاش کردم که پنجره رو آورد پایین و گفت بپر بالا من میرسونمت!/عه اینکه تهیونگه!از کجا میدونه که من اینجام؟حتما جونگ کوک بهش گفته-_-ایشششش پسره ی فضول!/ا.ت:نه ممنون من منتظر رانندمم اون منو میرسونه./تهیونگ:فک کن الان من رانندتم!/بعد از کلی اصرار قبول کردم که باهاش بیام خواستم عقب بشینم که گفت:بشین جلو!/منم نشستم جلو که راه افتاد گوشیمو برداشتم داشتم به راننده پیام میدادم که نیاد که یهو تهیونگ:داری به دوست پسرت پیام میدی؟/ا.ت:نه بابا دارم به رانندم میگم که نیاد ، دوست پسر کجا بود!/تهیونگ:آها پس یعنی نداری چه خوب!/ا.ت:اونوقت برای چی خوبه؟!/تهیونگ:ها...همینجوری!/ای بابا این پسره یه چیزیش هست ها!خونم یکم از اینجا دور چون شیشه ماشین دودی بود سرمو روی شیشه گذاشتم تا بخوابم که یهو گوشی تهیونگ زنگ خورد!/تهیونگ:الو سلام.....چطوری....باشه الان میام.....خدافظ/واه مگه منو نمیرسونه پس میخواد بره سراغ کی؟!/!/بعد چند مین وایساد منم سرمو انداخته بودم پایین که یهو دیدم در جلو باز شد سرمو برگردوندم سمت پنجره که یهو لبام با لبای یه نفر برخورد کرد.خاکککک این دیگه کی بود سریع سرمو عقب کشیدم و دیدم اینکه جونگ کوکه!بدبخت شدم این اینجا چیکار داره!/یهو جونگ کوک با چشمای از حدقه بیرون زده به من بعد تهیونگ نگاه کرد/جونگ کوک:تهیونگ این دختره اینجا چیکار میکنه؟! چرا بهم نگفتی اینم باهات هست!/تهیونگ:به من چه میخواستی قبل از سوار شدن اول نگاه کنی!/منم که داشتم از خجالت آب میشدم سرمو انداخته بودم و داغ شدن گونه هام رو حس میکردم جونگ کوک هم درو بست و شست عقب...
******
وقتی باشگاهم تموم شد منتظر بودم که رانندم بیاد ببرم خونه که یه ماشین اومد کنارم و بوق زد با تعجب نگاش کردم که پنجره رو آورد پایین و گفت بپر بالا من میرسونمت!/عه اینکه تهیونگه!از کجا میدونه که من اینجام؟حتما جونگ کوک بهش گفته-_-ایشششش پسره ی فضول!/ا.ت:نه ممنون من منتظر رانندمم اون منو میرسونه./تهیونگ:فک کن الان من رانندتم!/بعد از کلی اصرار قبول کردم که باهاش بیام خواستم عقب بشینم که گفت:بشین جلو!/منم نشستم جلو که راه افتاد گوشیمو برداشتم داشتم به راننده پیام میدادم که نیاد که یهو تهیونگ:داری به دوست پسرت پیام میدی؟/ا.ت:نه بابا دارم به رانندم میگم که نیاد ، دوست پسر کجا بود!/تهیونگ:آها پس یعنی نداری چه خوب!/ا.ت:اونوقت برای چی خوبه؟!/تهیونگ:ها...همینجوری!/ای بابا این پسره یه چیزیش هست ها!خونم یکم از اینجا دور چون شیشه ماشین دودی بود سرمو روی شیشه گذاشتم تا بخوابم که یهو گوشی تهیونگ زنگ خورد!/تهیونگ:الو سلام.....چطوری....باشه الان میام.....خدافظ/واه مگه منو نمیرسونه پس میخواد بره سراغ کی؟!/!/بعد چند مین وایساد منم سرمو انداخته بودم پایین که یهو دیدم در جلو باز شد سرمو برگردوندم سمت پنجره که یهو لبام با لبای یه نفر برخورد کرد.خاکککک این دیگه کی بود سریع سرمو عقب کشیدم و دیدم اینکه جونگ کوکه!بدبخت شدم این اینجا چیکار داره!/یهو جونگ کوک با چشمای از حدقه بیرون زده به من بعد تهیونگ نگاه کرد/جونگ کوک:تهیونگ این دختره اینجا چیکار میکنه؟! چرا بهم نگفتی اینم باهات هست!/تهیونگ:به من چه میخواستی قبل از سوار شدن اول نگاه کنی!/منم که داشتم از خجالت آب میشدم سرمو انداخته بودم و داغ شدن گونه هام رو حس میکردم جونگ کوک هم درو بست و شست عقب...
۵.۲k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.