𝐡𝐢𝐝𝐝𝐞𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞 2
بعد از صد سالللل
(یاد اوری)
+ دازای
_ چویا
▪︎اکو
^ اتسو
& موری
٪فوکو
" الیس
○●○●○●○●○●○●○●○●○●○
محل: مافیا
یوکوهاما
ساعت: ۷:۵۰ صبح
[اتاق دازای]
از زبان دازای:
برای اینکه از این حال بیرون بیام
رفتم بار و دوتا ساکی گرفتم
رفتم تو اتاقم و شروع کردم به خوردن
۱ ساعت بعد...
+ سکسکه*
▪︎در زدن*
+ بیا تو....
▪︎قربان
+ چیه?
▪︎موری کارتون داره
نگاه کردن*
▪︎فکر کنم الان نتونید بیاید بهش میگم کار دارید....
+ هوی وایسا
▪︎بله قربان?
+ لازم نکرده کسی رو بفرستی
خودم میرم
▪︎ چشم قربان
از زبان دازای:
بلند شدم و رفتم سمت دفتر بابام
چون هنوز مست بودم نمیتونستم درست راه برم
+ باز کردن در*
& عه دازای پسرم اومدی
+ چی شده?
& نگا کردن*
.......
+ به چی نگاه میکنی? زود باش بگو دیگه
& باشه باشه
باید بری معموریت
+ با کی باید برم?
& خودت تنها
+ باشه
ساعتش?
& ساعت ۳:۳۰ شب
+ مشکلی ندارم
& موفق باشی
+ رفتن سمت اتاقم*
نگاه کردن به چویا که جلو در نشسته*
_ عه اومدی
+ چیزی شده?
_ میخوام باهات حرف بزنم
+ جلو در بده بیا تو
_ باشه
[تو اتاق]
_ دازای یه اتفاقی افتاده
+ چه اتفاقی?
_ توضیح دادن*
+ اها
ولی من شب باید برم معموریت
_ عه
با کی?
+ خودم تنها
_ چی?????
ولی تو نمیتونی تنها بری
+ چرا انقدر نگرانمی
برو نگران الیس جونت باش
_ذهنش: چی شد الان?
+ بلند شدن*
از اتاق رفتن بیرون*
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
ادامه دارد...
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
ببخشید
میدونم ریدم
چند وقت بود رمان ننوشته بودم
ولی دفعه بعدی قول میدم بهتر باشه
تا پارت بعد سایونارااا🤝🏻
(یاد اوری)
+ دازای
_ چویا
▪︎اکو
^ اتسو
& موری
٪فوکو
" الیس
○●○●○●○●○●○●○●○●○●○
محل: مافیا
یوکوهاما
ساعت: ۷:۵۰ صبح
[اتاق دازای]
از زبان دازای:
برای اینکه از این حال بیرون بیام
رفتم بار و دوتا ساکی گرفتم
رفتم تو اتاقم و شروع کردم به خوردن
۱ ساعت بعد...
+ سکسکه*
▪︎در زدن*
+ بیا تو....
▪︎قربان
+ چیه?
▪︎موری کارتون داره
نگاه کردن*
▪︎فکر کنم الان نتونید بیاید بهش میگم کار دارید....
+ هوی وایسا
▪︎بله قربان?
+ لازم نکرده کسی رو بفرستی
خودم میرم
▪︎ چشم قربان
از زبان دازای:
بلند شدم و رفتم سمت دفتر بابام
چون هنوز مست بودم نمیتونستم درست راه برم
+ باز کردن در*
& عه دازای پسرم اومدی
+ چی شده?
& نگا کردن*
.......
+ به چی نگاه میکنی? زود باش بگو دیگه
& باشه باشه
باید بری معموریت
+ با کی باید برم?
& خودت تنها
+ باشه
ساعتش?
& ساعت ۳:۳۰ شب
+ مشکلی ندارم
& موفق باشی
+ رفتن سمت اتاقم*
نگاه کردن به چویا که جلو در نشسته*
_ عه اومدی
+ چیزی شده?
_ میخوام باهات حرف بزنم
+ جلو در بده بیا تو
_ باشه
[تو اتاق]
_ دازای یه اتفاقی افتاده
+ چه اتفاقی?
_ توضیح دادن*
+ اها
ولی من شب باید برم معموریت
_ عه
با کی?
+ خودم تنها
_ چی?????
ولی تو نمیتونی تنها بری
+ چرا انقدر نگرانمی
برو نگران الیس جونت باش
_ذهنش: چی شد الان?
+ بلند شدن*
از اتاق رفتن بیرون*
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
ادامه دارد...
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
ببخشید
میدونم ریدم
چند وقت بود رمان ننوشته بودم
ولی دفعه بعدی قول میدم بهتر باشه
تا پارت بعد سایونارااا🤝🏻
۶۶۸
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.