فیک نامجون

پارت ۷

بادیدن خونت برگات ریخت چون خیلی بهم ریخته بود

داشتی فکر میکردی العان چه غلتی کنی که خونت انقدر بهم ریختس که باصدای نامجون از فکر در اومدی

نامجون : چیشد چرا نمیری داخل
ا.ت : هیچی

پریدی بغلش و چشماشو گرفتی بردیش داخل خونه

نامجون : چیکار میکنی ا.ت
ا.ت : هیچی

نامجون دستت رو گرفت و از رو چشمش برداشت خونتو یه آنالیز کرد و گفت

نامجون : بهت نمی خوره انقدر بهم ریخته باشی
ا.ت : چون نیستم
نامجون : ولی خونت اینو نشون نمیده
ا.ت : بهرحا...

صدای زنگ باعث شد حرف ا.ت قطع بشه

ا.ت ویو :
رفتم در رو باز کردم دیدم شین هه اومده وقتی دیدمش از خوشحالی داشتم بال در می آوردم باورم نمیشد محکم بغلش کردم

نامجون به طرفشون اومد و گفت

نامجون : ا.ت معرفی نمیکنی
شین هه : شیطون این کیه ( روبه ا.ت )
ا.ت : خب بزارید معرفی کنم شین هه آقای کیم آقای کیم دوست صمیمی من پارک شین هه
نامجون : خوشبختم
شین هه : منم همینطور آقای کیم
نامجون : لطفا راحت باشید و نامجون صدام کنید
شین هه : اوکی
نامجون : ا.ت با تو هم بودم
ا.ت : باشه


رفتن و روی مبل نشستن





شرط : ۱۰ تا لایک ۱۰ تا کامنت
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️دوستون دارم زیاد الهی خوشتون بیاد
سراینده ی مصرع بالا خودم