جوجه اردک زشت. پارت7 بخش سوم
قسمت هفتم
پخش سوم
با دیدن اعصبانیت زیاد شوگا و طلبکار بابام که الان زیر شوگا درحال جون دادن بود ترسم بیشتر شد از اون دوتا نگهبان خبری نبود انگاری ترسیدن و فرار کردن.با نگرانی از روی کاناپه بلند شدم و به سمت شوگا رفتم و بازوشو بین دستام گرفتم.
لونا: شوگا بسه کشتیش.
با چشمای به خون نشسته نگام کرد و با نگاهش بهم فهموند که برای منم داره، اب دهنمو قورت دادم.از روی طلبکار بابام بلند شد و کتشون از تنش دراورد و انداخت روی شونه هام.مچ دستمو گرفت و منو دنبال خودش کشوند هنوز از اتاق نرفته بودیم که طلبکار با سرفه و تحدید بهم گفت.
+اگ... اگه... بری تضمین... نمیکنم... پدر مادرت زنده بمونم.
دستمو از داخل دست شوگا جدا کردم، شوگا ناباورانه بهم نگاه کرد.
شوگا:چی میخواد ازت؟.
+هه چیکارشی که اینجوی سوختی؟ نکنه دوست پسری.
شوگا: فضولیش به تو نیومده زر بزن بگو چی میخوای؟.
پوزخندی زد
+ پنجاه میلیون پولمو.
شوگا هم متقابلش پوزخندی زد و گفت.
شوگا: نقد پرداخت کنم یا با کارت.
با بهت بهش نگاه کردم که اخم جواب نگاهمو داد.
شوگا:برو داخل ماشین و درارو قفل کن تا من نیومدم حق نداری از ماشین خارج شی.
بدو بدو از اون مکان نفرین شده اومدم بیرون و خودمو به ماشین شوگا رسوندم، سوار ماشین شدم و ریموت ماشینو زدم.... بعد از پانزده مین شوگا اومد و سوار ماشین شد، بدون هیچ حرفی ماشینو روشن کردن...زیر چشمی بهش نگاهی انداختم پوزخندایی که میزد خیلی رو مخم بودن.
لونا:چرا پوزخند میزنی؟.
نیم نگاهی بهم گفت.
شوگا:میخوای بدونی؟ بایدم بدونی! بخاطر هرزه کاری های تو دارم پوزخند میزنم.
اعصبانی شدم و تن صدامو بردم بالا.
لونا:من هرزه نیستم.
ماشینو زد کنار و جدی گفت.
شوگا: اگه هرزه نیستی چرا اون روز که چونگکوک از پشت بغلت مرد پسش نزدی اگه هرزه نیستی چرا الان که زیر این ادم بودی از خودت دفاع نمیکردی؟
نشخندی زد و ادامه داد.
شوگا: اصلا تا الان چندبار زیر جونگکوک بود یا زیر این و اون.
داشت یهم تهمت میزد بدون توجه بهش از ماشین پیاده شدم، با باز بسته شدن در فهمیدم اونم پیاده شده با قدمای بلند خودشو رسوند بهم و بازومو توی دستاش گرفت.
شوگا: منم مردم و نیازهای خودمو دارم اصلا اگه اینقدر حش*ری هستی بیا پیش خودم قول میدم ناراضی برنمیگردی اتاقت.
دیگه داشت زیادی پیش میرفت دستمو اوردم بالا و خوابیدن زیر گوشش ناباورانه دستشو روی صورتش گذاشت.
لونا: من هرزه نیستم برای بار دوم.
عصبی دستشو از روی صورتش برداشت و لبامو به حصار لباش کشید خشن و عصبانی لبامو میمکید بدنم سست شد خواستم بیوفتم که دستشو پشت کمرم گذاشت و منو سفت به خودش چسپوند و مانع افتادنم شد با صدای رعد برق و بارش تندی که میبارید به خودم اومدم سعی کردم خودمو از بغل شوگا آزاد کنم ولی زورش زیاد بود احساس میکردم نفس کشیدن برام سخت شده دستمو مشت کردم و بی جون چندتا زدم روی سینش، با برداشتن لباش از روی لبام انگاری به خودش اومد.پوزخندی زدم و با گریه گفتم
لونا:دیگه نمیخوام ببینمت ازت متنفرم شوگا فکر کردی من عروسک خیمه شب بازیم که هر کاری یا تهمتی که دلت میخواد بهم بزنی نه اقا من قبل اینا یه انسانم انسانی که قبلش توسط خیلیا شکسته!!
دوست نداشتم دیگه اونجا بمونم بدون توجه بهش راهمو ازش جدا کردم و پیاده به سمت خونه حرکت کردم.
پایان پارت
لایک نمیکنی؟؟
پخش سوم
با دیدن اعصبانیت زیاد شوگا و طلبکار بابام که الان زیر شوگا درحال جون دادن بود ترسم بیشتر شد از اون دوتا نگهبان خبری نبود انگاری ترسیدن و فرار کردن.با نگرانی از روی کاناپه بلند شدم و به سمت شوگا رفتم و بازوشو بین دستام گرفتم.
لونا: شوگا بسه کشتیش.
با چشمای به خون نشسته نگام کرد و با نگاهش بهم فهموند که برای منم داره، اب دهنمو قورت دادم.از روی طلبکار بابام بلند شد و کتشون از تنش دراورد و انداخت روی شونه هام.مچ دستمو گرفت و منو دنبال خودش کشوند هنوز از اتاق نرفته بودیم که طلبکار با سرفه و تحدید بهم گفت.
+اگ... اگه... بری تضمین... نمیکنم... پدر مادرت زنده بمونم.
دستمو از داخل دست شوگا جدا کردم، شوگا ناباورانه بهم نگاه کرد.
شوگا:چی میخواد ازت؟.
+هه چیکارشی که اینجوی سوختی؟ نکنه دوست پسری.
شوگا: فضولیش به تو نیومده زر بزن بگو چی میخوای؟.
پوزخندی زد
+ پنجاه میلیون پولمو.
شوگا هم متقابلش پوزخندی زد و گفت.
شوگا: نقد پرداخت کنم یا با کارت.
با بهت بهش نگاه کردم که اخم جواب نگاهمو داد.
شوگا:برو داخل ماشین و درارو قفل کن تا من نیومدم حق نداری از ماشین خارج شی.
بدو بدو از اون مکان نفرین شده اومدم بیرون و خودمو به ماشین شوگا رسوندم، سوار ماشین شدم و ریموت ماشینو زدم.... بعد از پانزده مین شوگا اومد و سوار ماشین شد، بدون هیچ حرفی ماشینو روشن کردن...زیر چشمی بهش نگاهی انداختم پوزخندایی که میزد خیلی رو مخم بودن.
لونا:چرا پوزخند میزنی؟.
نیم نگاهی بهم گفت.
شوگا:میخوای بدونی؟ بایدم بدونی! بخاطر هرزه کاری های تو دارم پوزخند میزنم.
اعصبانی شدم و تن صدامو بردم بالا.
لونا:من هرزه نیستم.
ماشینو زد کنار و جدی گفت.
شوگا: اگه هرزه نیستی چرا اون روز که چونگکوک از پشت بغلت مرد پسش نزدی اگه هرزه نیستی چرا الان که زیر این ادم بودی از خودت دفاع نمیکردی؟
نشخندی زد و ادامه داد.
شوگا: اصلا تا الان چندبار زیر جونگکوک بود یا زیر این و اون.
داشت یهم تهمت میزد بدون توجه بهش از ماشین پیاده شدم، با باز بسته شدن در فهمیدم اونم پیاده شده با قدمای بلند خودشو رسوند بهم و بازومو توی دستاش گرفت.
شوگا: منم مردم و نیازهای خودمو دارم اصلا اگه اینقدر حش*ری هستی بیا پیش خودم قول میدم ناراضی برنمیگردی اتاقت.
دیگه داشت زیادی پیش میرفت دستمو اوردم بالا و خوابیدن زیر گوشش ناباورانه دستشو روی صورتش گذاشت.
لونا: من هرزه نیستم برای بار دوم.
عصبی دستشو از روی صورتش برداشت و لبامو به حصار لباش کشید خشن و عصبانی لبامو میمکید بدنم سست شد خواستم بیوفتم که دستشو پشت کمرم گذاشت و منو سفت به خودش چسپوند و مانع افتادنم شد با صدای رعد برق و بارش تندی که میبارید به خودم اومدم سعی کردم خودمو از بغل شوگا آزاد کنم ولی زورش زیاد بود احساس میکردم نفس کشیدن برام سخت شده دستمو مشت کردم و بی جون چندتا زدم روی سینش، با برداشتن لباش از روی لبام انگاری به خودش اومد.پوزخندی زدم و با گریه گفتم
لونا:دیگه نمیخوام ببینمت ازت متنفرم شوگا فکر کردی من عروسک خیمه شب بازیم که هر کاری یا تهمتی که دلت میخواد بهم بزنی نه اقا من قبل اینا یه انسانم انسانی که قبلش توسط خیلیا شکسته!!
دوست نداشتم دیگه اونجا بمونم بدون توجه بهش راهمو ازش جدا کردم و پیاده به سمت خونه حرکت کردم.
پایان پارت
لایک نمیکنی؟؟
۲۲.۵k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.