ا/ت: بگو ببینم از کجا میشناسیی
ا/ت: بگو ببینم از کجا میشناسیی
کوکی: همون روزی ک مادرم و پدرم کشته شدن این عکس رو دیدم روی زمین افتاده همون روز هم فککردم کار ی چیز غیر انسان باشه ولی..
فرانک:ولی چی؟
ا/ت:وقتی صدای داییم رو شنیدم موهای تنم سیخ شد نه این اینجا چیکار میکرد کار اون دوتاس از پشت پریدم هوا خواستم با پا بزنم تو سرش ک پام رو گرفت پرتم کرد سمت کمد از پایین صدای جیغ میومد و صدایی ک اسم منو صدا میزد کوکی خواستم کمکم کنه ولی خودش هم کتک خورد
حرومی چطور جرعت کردی پات رو بزاری اینجا سریع رفتم سمتش ک مشتم رو گرفت حواسش نبود زدم توی پاش خورد زمین افتادیم ب جون هم تا آخر کلم رو کوبوند توی دیوار ک بیهشون شدم حس میکردم دارم میمیرم افتادم زمین هیچی نفهمیدم تنها چیزی ک دیدم تن بی جون کوکی بود
نازنین:جیمین اومد پیشم داشتیم به اتاق مخفی من نگاه میکردیم وقتی اومدم بیرون لوسیفر رو دیدم ک روی صندلی نشسته بود سیگارش هم دستش بود(توی دره خوناشام و سیگار😂) از ترس مو به تنم سیخ شد یه نفر دستای منو از پشت گرفت لوسیفر شروع کرد ب زدن جیمین منم داشتم با اون بادیگارد مزخرف میجنگیدم خیلی قوی بود دیگه نایی نداشتم سر هر ضربه اسم ا/ت رو صدا میزدم ولی آخرش ضربه محکمی به قفسه سینم زد ک بیهوش شدم
ا/ت: با سردرد چشمام رو باز کردم دیدم خیلی تار بود بوی خون میومد یه دفعه همه چی یادم اومد با ترس کلم رو گرفتم بالا کوکی رو دیدم ک پوست بدنش خشک شده بود کاش خواب میدیدم ولی نه راست بود خون روی زمین ریخته بود چنان عربده ای زدم و اسمش رو صدا زدم ک چهارستون خونه لرزید ولی نه فایده نداشت باور نمیشه مرد منم از گریه حلاک میشم قطعا نازنین و جیمین هم کشته شدن داشتم گریه میکردم ک سرم رو دور اتاق چرخوندم ک چشمم به پارکت رو زمین افتاد یادمه زیر این ی چاقو بود پاهام ب صندلی بسته بود تکون نخوردم تا نیوفتم روی پاهام بلند شدم ک صندلی به کل بدنم چسبیده بود با هزار تا مکافات بلند شدم رفتم سمت اون پارکت صندلی روی کولم بود آروم صندلی رو گذاشتم زمین بخاطر اینکه ک پاهام چسبیده بود خودم افتادم روش به انگشتای پام درش رو باز کردم چاقو م دیدم ذوق زده شدیم با پام چاقو رو در اوردم فک کنم پنج دقیقه طول کشید تا ی پام رو باز کنم بعد اینکه باز شد پای بعدیم رو باز کردم خوب شد ورزش با پام از گشاد بودنم انجام میدادم پام ک باز شد چاقو رو با پام دادم ب دستم باز هم با مکافات دستم باز شد دست آخرم رو ک به ثانیه نکشید بعد اینکه باز شد مثل اسب دویدم بیرون نازنین رو دیدم ک داره گریه میکنه
نازننیننن
نازنین: ا/تت هق جیمین
هیششش خوب میشه فقط باید از خونمون بدیم باشههه
پارت بیست شش🧛🏻♀🍷
کوکی: همون روزی ک مادرم و پدرم کشته شدن این عکس رو دیدم روی زمین افتاده همون روز هم فککردم کار ی چیز غیر انسان باشه ولی..
فرانک:ولی چی؟
ا/ت:وقتی صدای داییم رو شنیدم موهای تنم سیخ شد نه این اینجا چیکار میکرد کار اون دوتاس از پشت پریدم هوا خواستم با پا بزنم تو سرش ک پام رو گرفت پرتم کرد سمت کمد از پایین صدای جیغ میومد و صدایی ک اسم منو صدا میزد کوکی خواستم کمکم کنه ولی خودش هم کتک خورد
حرومی چطور جرعت کردی پات رو بزاری اینجا سریع رفتم سمتش ک مشتم رو گرفت حواسش نبود زدم توی پاش خورد زمین افتادیم ب جون هم تا آخر کلم رو کوبوند توی دیوار ک بیهشون شدم حس میکردم دارم میمیرم افتادم زمین هیچی نفهمیدم تنها چیزی ک دیدم تن بی جون کوکی بود
نازنین:جیمین اومد پیشم داشتیم به اتاق مخفی من نگاه میکردیم وقتی اومدم بیرون لوسیفر رو دیدم ک روی صندلی نشسته بود سیگارش هم دستش بود(توی دره خوناشام و سیگار😂) از ترس مو به تنم سیخ شد یه نفر دستای منو از پشت گرفت لوسیفر شروع کرد ب زدن جیمین منم داشتم با اون بادیگارد مزخرف میجنگیدم خیلی قوی بود دیگه نایی نداشتم سر هر ضربه اسم ا/ت رو صدا میزدم ولی آخرش ضربه محکمی به قفسه سینم زد ک بیهوش شدم
ا/ت: با سردرد چشمام رو باز کردم دیدم خیلی تار بود بوی خون میومد یه دفعه همه چی یادم اومد با ترس کلم رو گرفتم بالا کوکی رو دیدم ک پوست بدنش خشک شده بود کاش خواب میدیدم ولی نه راست بود خون روی زمین ریخته بود چنان عربده ای زدم و اسمش رو صدا زدم ک چهارستون خونه لرزید ولی نه فایده نداشت باور نمیشه مرد منم از گریه حلاک میشم قطعا نازنین و جیمین هم کشته شدن داشتم گریه میکردم ک سرم رو دور اتاق چرخوندم ک چشمم به پارکت رو زمین افتاد یادمه زیر این ی چاقو بود پاهام ب صندلی بسته بود تکون نخوردم تا نیوفتم روی پاهام بلند شدم ک صندلی به کل بدنم چسبیده بود با هزار تا مکافات بلند شدم رفتم سمت اون پارکت صندلی روی کولم بود آروم صندلی رو گذاشتم زمین بخاطر اینکه ک پاهام چسبیده بود خودم افتادم روش به انگشتای پام درش رو باز کردم چاقو م دیدم ذوق زده شدیم با پام چاقو رو در اوردم فک کنم پنج دقیقه طول کشید تا ی پام رو باز کنم بعد اینکه باز شد پای بعدیم رو باز کردم خوب شد ورزش با پام از گشاد بودنم انجام میدادم پام ک باز شد چاقو رو با پام دادم ب دستم باز هم با مکافات دستم باز شد دست آخرم رو ک به ثانیه نکشید بعد اینکه باز شد مثل اسب دویدم بیرون نازنین رو دیدم ک داره گریه میکنه
نازننیننن
نازنین: ا/تت هق جیمین
هیششش خوب میشه فقط باید از خونمون بدیم باشههه
پارت بیست شش🧛🏻♀🍷
۱۹.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۱