my mafia

پارت: ۱۲
ممنونم که آوردینم اینجا.....اما من باید برم خونه....مموون از لطفتون
-تو هیچ جا نمیری! من تو رو به اون خونه نمیفرستم....عمارت به اون بزرگی...پیش من میمونی
نه...دیگه دیگه حدم زیاده
-ا.ت با من بحث نکن موفق نمیشی تو پیش من میمونی....تمام
اما......باشه
-بریم خرید
باشه
(رفتن خرید کردن اومدن خونه)
-برو اتاقت....برای ناهار صدات میکنم
باشه....ممنون
بعد از حرفهای کوک رفتم اتاقتم از یه طرف ناراحت بودم که چرا مجبورم میکنه پیشش بمونم و از طزفی خوشحال بودم که برنمیگردم خونه....روی تخت دراز کشیدم....نمیدونم چیشد که خوابم برد.....
ویو کوک
چند ساعت گذشت و من درگیر یه پرونده بودم....با صدای در زدن به خودم اومدم....
خدمتکار: ارباب جوان وقت ناهاره
-فهمیدم....میام
خدمتکار رفت و من پرونده ها رو بستم و رفتم سمت اتاق ا.ت در زدم که جواب نداد رفتم داخل که دیدم به طرز کیوتی خوابش برده
ویو ا.ت
با تکونای تخت یکم هوشیار شدم اما از شدت گرم بودن تخت نمیخواستم بیدارشم......اما فهمیدم یکی بغلم کرده و کنارم خوابیده
یا خدا.....کیستی؟(جیغ)
-منم بابا
آخ شمایید‌.....چیشده؟
-ناهار....
الان میام
-من میرم پایین
ممنون که خبر دادید
-خواهش