I wish I never saw it. (پارت 7)
جیمین: صورتت مثل گچ سفید شده
ت ا: نه... خوبم
جیمین: مطمعنی؟
ت ا: اهوم
دیگه چیزی نگفت منم از خدا خواسته چیزی نگفتم مهمونا رفته بودن من رفتم سمت اتاقم خدمتکار جلوم گرفت
ت ا: چیزی شده؟
خدمتکار: خانم اقا گفتن بری تو اتاقشون
ت ا: نگفت چیکار داره؟
خدمتکار: نه خانم
از کنارم رد شد استرسم هزار برابر شد اروم اروم رفتم سمت اتاقش در زدم اجازه ورود داد درو باز کردم
جیمین: درو ببند بیا جلو
همون کاری که گفت انجام دادم درو بستم رفتم جلوش قدم به شونه هاش میرسید باید سرمو میاوردم بالا به خودم جرعت دادمو گفتم
ت ا: چ... چیزی شده؟
یهو یه طرف صورتم سوخت انقدر محکم زد که سرم برگشت دستمو گذاشت رو صورتم
جیمین: دفعه اخرت باشه با کسی لاس میزنی فهمیدی؟؟ یک بار دیگه فقط یک بار دیگه با کسی گرم بگیری یا کسی جز من بهت دست بزنه من میدونم با تو... فهمیدییی؟؟؟؟
هیچ کاری نمیتونستم بکنم فقط اشک میریختم
صداش به وضوع بلند ترو بلند تر میشود
جیمین: گمشو بیرون
توی مهمونی وقتی دیدم دست اون مرده اشغال دوره کمرشه اعصابم خورد شد بعد چند دقیقه دیدم پسره کنار ت ا نشسته خون جلو چشمامو گرفته بود باصدای در به خودم اومدم
بادیگار: اقا... پسره رو گرفتیم
جیمین: خوبه.... تو اتاق شکنجس؟
بادیگارد: بله اقا
ت ا: نه... خوبم
جیمین: مطمعنی؟
ت ا: اهوم
دیگه چیزی نگفت منم از خدا خواسته چیزی نگفتم مهمونا رفته بودن من رفتم سمت اتاقم خدمتکار جلوم گرفت
ت ا: چیزی شده؟
خدمتکار: خانم اقا گفتن بری تو اتاقشون
ت ا: نگفت چیکار داره؟
خدمتکار: نه خانم
از کنارم رد شد استرسم هزار برابر شد اروم اروم رفتم سمت اتاقش در زدم اجازه ورود داد درو باز کردم
جیمین: درو ببند بیا جلو
همون کاری که گفت انجام دادم درو بستم رفتم جلوش قدم به شونه هاش میرسید باید سرمو میاوردم بالا به خودم جرعت دادمو گفتم
ت ا: چ... چیزی شده؟
یهو یه طرف صورتم سوخت انقدر محکم زد که سرم برگشت دستمو گذاشت رو صورتم
جیمین: دفعه اخرت باشه با کسی لاس میزنی فهمیدی؟؟ یک بار دیگه فقط یک بار دیگه با کسی گرم بگیری یا کسی جز من بهت دست بزنه من میدونم با تو... فهمیدییی؟؟؟؟
هیچ کاری نمیتونستم بکنم فقط اشک میریختم
صداش به وضوع بلند ترو بلند تر میشود
جیمین: گمشو بیرون
توی مهمونی وقتی دیدم دست اون مرده اشغال دوره کمرشه اعصابم خورد شد بعد چند دقیقه دیدم پسره کنار ت ا نشسته خون جلو چشمامو گرفته بود باصدای در به خودم اومدم
بادیگار: اقا... پسره رو گرفتیم
جیمین: خوبه.... تو اتاق شکنجس؟
بادیگارد: بله اقا
۱۴۲.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.