وقتی پسر عموت نامزدته و برات قلدری میکنه
پارت:6
دختر یک قدم به وایولت نزدیک شد و با قیافه که گرفته بود گفت ..
" اره می خواهی چیکار کنی ؟!"
تو هم تک خندای کردی و گفتی ..
" می خواهم چیکار کنم خوب سوال خوبیه ..."
تو یه حرکت موهای دختر رو گرفتی و انداختش رو زمین و شروع به لگد زدن تو شکمش کردی ولی دوستای هرزه تر از خودش آمدن و جلوت رو گرفتن یکی از دوستاش قهوی که دستش بود رو روی لباست ریخت و اون یکی هم تو رو به عقب هول داد که باعث شد به میز غذا خوری محکم بخوری به خاطر درد شدی. که کمرت کرد دوندون هات رو روی هم دیگه از عصبانیت سابید به سمت دختره هجوم بردی و دوباره شروع به مشت زدن بهش کردی که مدیر دانشگاهتون آمد ...
"اینجا چه خبرع؟! "
هرزه ها با دیدن مدیر از وایولت جدا شدن و با مظلومی گفتن ...
" آقای مدیر همش کار وایولت بود اول اون آمد و بهمون حمله کرد ..."
از حرف سون عصبی شدی و داد زدی ..
" نه آقای مدیر ..."
ولی مدیر اجازه نداد. حرفت رو کامل کنی و با داد گفت ...
" همتون بیاید دفتر یالا"
و از اونجا دور شود سمت هم پشت سرش با سرو ضع داغون رفتین ....
بعد از چند ساعت که جریمه شده بودین ساعت آخر کلاس ها بود که شما رو فرستادن سر کلاس هاتون وقتی وارد کلاس شدی ...
همه داشتن با تعجب به تو و اون دخترا نگاه میکردن ...
بین همشون هسیونگ نظرت رو جلب کرد که خونسرد داشت بهت نگاه میکرد و پوزخند میزد
از اولش هم به خاطر همین جوش اوردی چون عادت نداشتی کسی دیگه برات قلدری کنه هیسونگ قادر بود ولی وقتی دیدی هرزه های دور ورش باهات اینجوری رفتار کردن خیلی عصبی شدی ...
رفتی کنار هیسونگ سر جان نشستی ...
هنوز هم اخم داشتی هسیونگ هم دستش رو گذاشت زیر سرش و سرش رو روی میز گذاشت ....
همین جوری بهت زل زده بود که با اعصبانیت گفتی ...
"چیه چرا اینجوری بهم زل زدی هااا همش تقصیر تو بود لعنتی "
ولی برعکس اعصبانیت تو هیسونگ با خنسردی لب زد ....
" بهت زل زدم چون نامزدمی مشکلی داره ؟!"
" اففف خفه شو"
با اعصبانیت نگاهت رو ازش گرفتی دوباره تونستی تک خندای هسیونگ رو بشنوی
دیگه به هیسونگ توجه نکردی و به حرف های دبیر گوش دادی ...
بلاخره درس تموم شد و به سمت بیرون حرکت کردی که هسیونگ صدات زد ...
"هوی"
ادامه دارد...
دختر یک قدم به وایولت نزدیک شد و با قیافه که گرفته بود گفت ..
" اره می خواهی چیکار کنی ؟!"
تو هم تک خندای کردی و گفتی ..
" می خواهم چیکار کنم خوب سوال خوبیه ..."
تو یه حرکت موهای دختر رو گرفتی و انداختش رو زمین و شروع به لگد زدن تو شکمش کردی ولی دوستای هرزه تر از خودش آمدن و جلوت رو گرفتن یکی از دوستاش قهوی که دستش بود رو روی لباست ریخت و اون یکی هم تو رو به عقب هول داد که باعث شد به میز غذا خوری محکم بخوری به خاطر درد شدی. که کمرت کرد دوندون هات رو روی هم دیگه از عصبانیت سابید به سمت دختره هجوم بردی و دوباره شروع به مشت زدن بهش کردی که مدیر دانشگاهتون آمد ...
"اینجا چه خبرع؟! "
هرزه ها با دیدن مدیر از وایولت جدا شدن و با مظلومی گفتن ...
" آقای مدیر همش کار وایولت بود اول اون آمد و بهمون حمله کرد ..."
از حرف سون عصبی شدی و داد زدی ..
" نه آقای مدیر ..."
ولی مدیر اجازه نداد. حرفت رو کامل کنی و با داد گفت ...
" همتون بیاید دفتر یالا"
و از اونجا دور شود سمت هم پشت سرش با سرو ضع داغون رفتین ....
بعد از چند ساعت که جریمه شده بودین ساعت آخر کلاس ها بود که شما رو فرستادن سر کلاس هاتون وقتی وارد کلاس شدی ...
همه داشتن با تعجب به تو و اون دخترا نگاه میکردن ...
بین همشون هسیونگ نظرت رو جلب کرد که خونسرد داشت بهت نگاه میکرد و پوزخند میزد
از اولش هم به خاطر همین جوش اوردی چون عادت نداشتی کسی دیگه برات قلدری کنه هیسونگ قادر بود ولی وقتی دیدی هرزه های دور ورش باهات اینجوری رفتار کردن خیلی عصبی شدی ...
رفتی کنار هیسونگ سر جان نشستی ...
هنوز هم اخم داشتی هسیونگ هم دستش رو گذاشت زیر سرش و سرش رو روی میز گذاشت ....
همین جوری بهت زل زده بود که با اعصبانیت گفتی ...
"چیه چرا اینجوری بهم زل زدی هااا همش تقصیر تو بود لعنتی "
ولی برعکس اعصبانیت تو هیسونگ با خنسردی لب زد ....
" بهت زل زدم چون نامزدمی مشکلی داره ؟!"
" اففف خفه شو"
با اعصبانیت نگاهت رو ازش گرفتی دوباره تونستی تک خندای هسیونگ رو بشنوی
دیگه به هیسونگ توجه نکردی و به حرف های دبیر گوش دادی ...
بلاخره درس تموم شد و به سمت بیرون حرکت کردی که هسیونگ صدات زد ...
"هوی"
ادامه دارد...
۱.۴k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.