پارت 10 کاروشی

از زبون میکا*

در همون لحظه ساختمون لرزید اولش فکر میکردم که زلزلس ولی


سقف یه ترک بزرگ برداشت

یه دفعه دازای گفت


>پناه بگیرید

کار مافیاهههه



اعضای اژانس از جمله من میخواستیم به سمت پشت بوم بریم که


چند نفر که مسلحه هم بودن ریختن داخل


شروع کردن به تیر اندازی

یه پسر مو نارنجی داخل اومد و گفت

- تصمیم با خودتونه یا طاطلاعاتو بهمون پس میدین یا


اژانس رو روی سرتون خراب میکنیم


> اههه چوچو تو که انقد وحشی نبودی


- خفه شو دازای >>>


و بعد بیرون رفت



* از زبون راوی *


اعضای اژانس کم نیوردن و شروع کردن به کشتن نگهبانای مافیا


میکا از اونجایی که موهبتش به درد جنگیذن نمیخوره


با تفنگش که همیشه همراهش بود سعی کرد کمک کنه تا اعتماد اعضای اژانس رو بدست بیاره


* بعد از زندانی کردن نگهبانا*


.بچه ها کارتون خوب بود ولی از اونجایی که مافیا ول کن نیست


قطعا این اخرین حملش به ما نیس پس باید اماده باشید



؟ رییس من میتونم با موهبتم اطلاعاتی که تو ذهنشون دارن رو بدست

بیاورم



. خوبه یوکاچان

تا پلیس برسه توی اون اتاقن



میکا به سمت اتاق رفت و اعضا اژانس هم رفتن دنبالش


دستشو میذاره روی سره یکی از نگهبانا


================================================


گومن اگه بعد شد


شرط پارت بعد = 10 لایک 5 تا کامنت