کارت برنده مخفی. پارت 5
تهیونگ: هی ،شوخی ام رو جدی نگیر فقط می خواستم ببینم بلدی لبخند بزنی یا نه
البته شاید شوخی باشه
به سرش دست زدم ببینم تبی چیزی نداره
که دیدم سالمه
تهیونگ لباش رو غنچه کرد: اصلا جنبه نداریا
من جات بودم خیلی خر ذوق می شدم
که یکی مثل من بهت گفته دوست داره حتی به شوخی
خیلی سردی
گفتم : بیا امروز راجب جیمین حرف بزنیم
چطوره ؟
اخلاقش چجوریه؟
تهیونگ به صندلی تکیه داد و شروع کرد فکر کردن: اون خیلی خاصه
خنده هاش منو دیوونه می کنه
اون یه رئیس فوق العاده است
یه بار وقتی موقع قاچاق دارو نزدیک بود گیر بیوفتیم اون سریع فهمید و ما رو نجات داد
همیشه رویای بود که از سازمان بره بیرون و زندگی عادی تری رو داشته باشه
اون خیلی باهوش بود
خیلی جذاب
و خواستی بود
تمام دخترا روش کراش بودن ولی اون خیلی دختر دوست بود یه جورایی
وقتی یکی رو انتخاب می کرد همه چیز بهش می داد ولی وقتی دختره پاش رو از گلیمش دراز تر می کرد
اونو خیلی راحت با یه شلیک خلاص می کرد و سریع می رفت سراغ یکی دیگه
انتخاب براش زیاد بود
گفتم : بهش وابسته بودی ؟
تهیونگ لباش رو به هم فشار داد و نفس عمیقی کشید : من به هیچکس وابسته نیستم ولی اون کسی بود که دنیا رو برام جذاب می کرد . کاری می کرد بخوام بیشتر زندگی کنم
گفتم : پس جونگکوک چی؟
تهیونگ: اونم یکی از دلایل زندگیمه
اما بعضی وقتا خیلی موذی میشه
من بهش اهمیت می دم ولی
می دونم با اینکه اون منو و جیمینو خیلی دوست داره ولی برای اهدافش ما رو با خاک یکسان نمی کنه
جیمین و جونگکوک تنها نقطه ضعف های منن
من وقتی وارد این کار شدم تمام نقطه ضعف هام رو نابود کردم به جز اون دوتا
دنیا برام بدون اونا مثل جهنمه
الان همه می گن جیمین مرده ولی اگر اون مرده پس منم قراره بمیرم
ما قول دادیم با هم بمیریم ،اون نمی تونه زیرش بزنه
گفتم: تو فقط خودشو می بینی؟ یا صداشم می شنوی؟
تهیونگ: هر دو ؛ من و اون ساعت ها با هم حرف می زنیم
اون میگه نمی تونه برگرده به سازمان و نباید بقیه اون رو ببینن
و رفته توی لیست در حال تعقیب برای همین مرگ خودشو شبیه سازی کرده
و رهبر مافیا باهاش لج افتاده
دلیلش رو نمی گه
و همش می خواد نجاتش بدم
میگه به خاطر اون انفجار کلی آسیب دیده
بدنش داره می سوزه
وقتی به جونگکوک گفتم جیمین مرده یا نه بهم یه آدرس داد
وقتی رفتم اونجا ،یه قبر بود که روش نوشته بود پارک جیمین
من تنها بودم
یه قبر کنار یه درخت نیمه خشک
داشت باورم می شد که یکی رو دیدم که داره از پشت درخت نگام می کنه
وقتی دویدم اونم دوید
از دستاش شناختمش
اون دستای کوچولوش که وقتی عصبانی میشه رگاش خیلی جذاب میشه
وسط دویدن اون رفت به سمت پشت یه درخت پایین یه صخره و هیج راه فراری نداشت
ولی وقتی من رفتم اون اونجا نبود
البته شاید شوخی باشه
به سرش دست زدم ببینم تبی چیزی نداره
که دیدم سالمه
تهیونگ لباش رو غنچه کرد: اصلا جنبه نداریا
من جات بودم خیلی خر ذوق می شدم
که یکی مثل من بهت گفته دوست داره حتی به شوخی
خیلی سردی
گفتم : بیا امروز راجب جیمین حرف بزنیم
چطوره ؟
اخلاقش چجوریه؟
تهیونگ به صندلی تکیه داد و شروع کرد فکر کردن: اون خیلی خاصه
خنده هاش منو دیوونه می کنه
اون یه رئیس فوق العاده است
یه بار وقتی موقع قاچاق دارو نزدیک بود گیر بیوفتیم اون سریع فهمید و ما رو نجات داد
همیشه رویای بود که از سازمان بره بیرون و زندگی عادی تری رو داشته باشه
اون خیلی باهوش بود
خیلی جذاب
و خواستی بود
تمام دخترا روش کراش بودن ولی اون خیلی دختر دوست بود یه جورایی
وقتی یکی رو انتخاب می کرد همه چیز بهش می داد ولی وقتی دختره پاش رو از گلیمش دراز تر می کرد
اونو خیلی راحت با یه شلیک خلاص می کرد و سریع می رفت سراغ یکی دیگه
انتخاب براش زیاد بود
گفتم : بهش وابسته بودی ؟
تهیونگ لباش رو به هم فشار داد و نفس عمیقی کشید : من به هیچکس وابسته نیستم ولی اون کسی بود که دنیا رو برام جذاب می کرد . کاری می کرد بخوام بیشتر زندگی کنم
گفتم : پس جونگکوک چی؟
تهیونگ: اونم یکی از دلایل زندگیمه
اما بعضی وقتا خیلی موذی میشه
من بهش اهمیت می دم ولی
می دونم با اینکه اون منو و جیمینو خیلی دوست داره ولی برای اهدافش ما رو با خاک یکسان نمی کنه
جیمین و جونگکوک تنها نقطه ضعف های منن
من وقتی وارد این کار شدم تمام نقطه ضعف هام رو نابود کردم به جز اون دوتا
دنیا برام بدون اونا مثل جهنمه
الان همه می گن جیمین مرده ولی اگر اون مرده پس منم قراره بمیرم
ما قول دادیم با هم بمیریم ،اون نمی تونه زیرش بزنه
گفتم: تو فقط خودشو می بینی؟ یا صداشم می شنوی؟
تهیونگ: هر دو ؛ من و اون ساعت ها با هم حرف می زنیم
اون میگه نمی تونه برگرده به سازمان و نباید بقیه اون رو ببینن
و رفته توی لیست در حال تعقیب برای همین مرگ خودشو شبیه سازی کرده
و رهبر مافیا باهاش لج افتاده
دلیلش رو نمی گه
و همش می خواد نجاتش بدم
میگه به خاطر اون انفجار کلی آسیب دیده
بدنش داره می سوزه
وقتی به جونگکوک گفتم جیمین مرده یا نه بهم یه آدرس داد
وقتی رفتم اونجا ،یه قبر بود که روش نوشته بود پارک جیمین
من تنها بودم
یه قبر کنار یه درخت نیمه خشک
داشت باورم می شد که یکی رو دیدم که داره از پشت درخت نگام می کنه
وقتی دویدم اونم دوید
از دستاش شناختمش
اون دستای کوچولوش که وقتی عصبانی میشه رگاش خیلی جذاب میشه
وسط دویدن اون رفت به سمت پشت یه درخت پایین یه صخره و هیج راه فراری نداشت
ولی وقتی من رفتم اون اونجا نبود
۱۶.۸k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.