پارت16
+من هنوز باورم نمیشه. چجوری باور کنم. مدرک داری؟ پس چرا تاحالا نیومدی واقعیت رو بگی؟
_اون موقع مدرک نداشتم.
+الان داری؟
_اهوم.
گوشیش رو درآورد و فیلمی رو پلی کرد. انگار اون مرد رو یه جا دیده بودم. مرد توی فیلم شروع کرد به حرف زدن.
"سلام مینای عزیزم. این آخرین دقایق زندگی منه. میخوام قبل از اینکه از این دنیا برم همه ی حقایق رو بهت بگم. من از بچگی عاشقت بودم. 19 سال پیش بالاخره میخواستم بهت اعتراف کنم ولی یهو همه چی بهم ریخت. پدرت ورشکسته شد و تو برای کمک به پدرت ازدواج کردی. و من اون موقع نابود شدم. دو سال بعد روزی که از کاری که عاشقش بودم اخراج شدم دیگه کاملا نابود شدم. تصمیم گرفتم خودمو بکشم. ولی یه خانمی بهم زنگ زد و گفت کاری میکنه تو و من به هم برسیم. خوشحال شدم. چون من هنوزم عاشقت بودم. اون خودشو لیم یه نا معرفی کرد. همسر اول همسر سابقت. باهام قرار گذاشت. با یه آقایی که داماد جئون بزرگ میشد. اونا بهم گفتن میدونن عاشقتم و ازم خواستن بعد از طلاق گرفتنت هرکاری کنم که تو عاشقم بشی و نتونی به زندگی قبلیت برگردی. منم ازشون دلیلشو پرسیدم اما بهم نگفتن. منم بهشون گفتم اگه دلیلشو بهم نگن تو این نقشه شرکت نمیکنم. داماد جئون گفت کمپانی پدرت داره از ورشکستگی درمیاد و اگه با جئون بزرگ قرارداد ببندن به ضرر کمپانیشه. واسه همین میخواد رابطه ی دو طرف رو خراب کنه قبل از اینکه این اتفاق بیوفته. لیم یه نا هم گفت فهمیده رابطه همسرش با تو خوب شده بخاطر همین نمیخواد زندگیش از هم بپاشه. اونا گفتن هم بهم پول میدن هم کار. دیگه چی از این بهتر؟ منه احمقم قبول کردم و یک سال بعد از طلاقت باهات ازدواج کردم. من عاشقانه میپرستیدمت. ولی این یک ماه که ازم جدا شدی دارم از نبودنت دیوونه میشم. راستی مینا میدونستی دخترت داره تو اون خونه بخاطر گناهی که نکرده مجازات میشه؟ نجاتش بده. چون اون جئون کوچک عوضی میخواد دخترت رو به یه پیر مرد به اسم چوی سونجین بفروشه. حتما کنجکاوی که از کجا میدونم. خب من هنوز با داماد جئون و لیم یه نا در ارتباطم و از اونجا فهمیدم که جئون کوچک دخترت رو هرروز کتک میزنه.
لایک و کامنت یادتون نره💖
_اون موقع مدرک نداشتم.
+الان داری؟
_اهوم.
گوشیش رو درآورد و فیلمی رو پلی کرد. انگار اون مرد رو یه جا دیده بودم. مرد توی فیلم شروع کرد به حرف زدن.
"سلام مینای عزیزم. این آخرین دقایق زندگی منه. میخوام قبل از اینکه از این دنیا برم همه ی حقایق رو بهت بگم. من از بچگی عاشقت بودم. 19 سال پیش بالاخره میخواستم بهت اعتراف کنم ولی یهو همه چی بهم ریخت. پدرت ورشکسته شد و تو برای کمک به پدرت ازدواج کردی. و من اون موقع نابود شدم. دو سال بعد روزی که از کاری که عاشقش بودم اخراج شدم دیگه کاملا نابود شدم. تصمیم گرفتم خودمو بکشم. ولی یه خانمی بهم زنگ زد و گفت کاری میکنه تو و من به هم برسیم. خوشحال شدم. چون من هنوزم عاشقت بودم. اون خودشو لیم یه نا معرفی کرد. همسر اول همسر سابقت. باهام قرار گذاشت. با یه آقایی که داماد جئون بزرگ میشد. اونا بهم گفتن میدونن عاشقتم و ازم خواستن بعد از طلاق گرفتنت هرکاری کنم که تو عاشقم بشی و نتونی به زندگی قبلیت برگردی. منم ازشون دلیلشو پرسیدم اما بهم نگفتن. منم بهشون گفتم اگه دلیلشو بهم نگن تو این نقشه شرکت نمیکنم. داماد جئون گفت کمپانی پدرت داره از ورشکستگی درمیاد و اگه با جئون بزرگ قرارداد ببندن به ضرر کمپانیشه. واسه همین میخواد رابطه ی دو طرف رو خراب کنه قبل از اینکه این اتفاق بیوفته. لیم یه نا هم گفت فهمیده رابطه همسرش با تو خوب شده بخاطر همین نمیخواد زندگیش از هم بپاشه. اونا گفتن هم بهم پول میدن هم کار. دیگه چی از این بهتر؟ منه احمقم قبول کردم و یک سال بعد از طلاقت باهات ازدواج کردم. من عاشقانه میپرستیدمت. ولی این یک ماه که ازم جدا شدی دارم از نبودنت دیوونه میشم. راستی مینا میدونستی دخترت داره تو اون خونه بخاطر گناهی که نکرده مجازات میشه؟ نجاتش بده. چون اون جئون کوچک عوضی میخواد دخترت رو به یه پیر مرد به اسم چوی سونجین بفروشه. حتما کنجکاوی که از کجا میدونم. خب من هنوز با داماد جئون و لیم یه نا در ارتباطم و از اونجا فهمیدم که جئون کوچک دخترت رو هرروز کتک میزنه.
لایک و کامنت یادتون نره💖
۶.۵k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.