part11
یهو متوجه نگاهای سنگین و ترسناک جونگکوک روی ژانگ مین سو شدم... اروم زدم به دستش و بهش گفتم
نترس هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته و هیچی هم قرار نیست عوض بشه خب؟ بهم یه نگا انداخت و لبخند زد...
متاسفانه چون تو شرکت بودیم نمیتونستم بغلش کنم...
از هم جدا شدیم و هر کی رفت تو اتاق خودش...
£خب خانوم ا/ت...درست میگم؟
ا/ت:بله اقای ژانگ مین سو...
£لطفا راحت باش و مین سو صدا کن
ا/ت:امم ممنون ولی من همینطوری راحتم!...
£ باشه... خب بریم سراغ امتحان... اول باید این فرم رو پر کنید...
ا/ت:این فرم چیه؟
£درمورد توانایی های شماست... بخونیدش متوجه میشید
ا/ت:ممنون...
نشستم رو صندلی و شروع کردم ب جواب دادن سوالا... اما تنها چیزی که تو این مدت حواسم بهش پرت بود، این بود که چرا ژانگ مین سو تمام مدت بهم خیره شده بود؟ ..
شرط نداره
نترس هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته و هیچی هم قرار نیست عوض بشه خب؟ بهم یه نگا انداخت و لبخند زد...
متاسفانه چون تو شرکت بودیم نمیتونستم بغلش کنم...
از هم جدا شدیم و هر کی رفت تو اتاق خودش...
£خب خانوم ا/ت...درست میگم؟
ا/ت:بله اقای ژانگ مین سو...
£لطفا راحت باش و مین سو صدا کن
ا/ت:امم ممنون ولی من همینطوری راحتم!...
£ باشه... خب بریم سراغ امتحان... اول باید این فرم رو پر کنید...
ا/ت:این فرم چیه؟
£درمورد توانایی های شماست... بخونیدش متوجه میشید
ا/ت:ممنون...
نشستم رو صندلی و شروع کردم ب جواب دادن سوالا... اما تنها چیزی که تو این مدت حواسم بهش پرت بود، این بود که چرا ژانگ مین سو تمام مدت بهم خیره شده بود؟ ..
شرط نداره
۶.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.