تبهکار فریبنده

رسیدیم به یک خونه که لب دریا بود راستش اون ادم های که دنبلمون بودیم ما رو گم کرده بودن و ما هم به این خونه می امدیم وارد خونه شدیم یک حال داشت که سمت چپش به در حیاط پشتی خونه بود و نیز بیلیارد و سمت راستش هم دو تا مبل رو به رو هم که کنار شومینه قرار گرفته بودن پشت مبل یک اشپز خونه که روی جزیره‌اش روش گاز بود و چهار تا صندلی کنار اونهاهم یک راه پله‌ای چوبی بود که به طبقه‌ی بالا راه داشت که دوتا اتاق داشت کوک ۳ تا نودل داشت درست می کرد و تهیونگ روی مبل ولو شده بود

_به چی زل زدی
+هیچی ، چرا منو درگیر این دزد پلیس بازیتون کردین
_گفتم شاید اتفاقی برات بیوفته پیش من باشی جات امن تره
+دفعه های قبل که توی خونه بودم اتفاقی افتاد تازه اینجوری که بیشتر داشتی به کشتنمو میدادی
_کشتنتون
+من و بچم
_اگه نفهمیده بودم این بچه در کار نبود
+به خاطر پدرش که می خواستم بکشمش
_پدرش چشه
+یک قاتل
_حرف دهنتو ببند و گرنه خودم می بندمش(بلند)
+غیر اینه
÷بسه دیگه سگ و گربه به هم میپرید
_دعوا زن شوهری به تو چه
÷اولا خونه ی منه دوما سر من درد اوردید سوما اگه زن شوهریه خودتون پاشید یه چی بپزید کوفت کنید
_باشه بابا قهر نکن
÷باشه بیاید غذا امادس

من رو به روی تهیونگ و کوک نشستم و شروع به خوردن کردیم

_بسه چقدر می خوری برای بچه ضرر داره
+اما گشنمه
_وقتی میگم نخور نخور
+اما من
_میگم نخور گمشو بالا (بلند)
+اما
_میگم برو بالا(داد)

تند تند رفتم بالا روی همین که وارد اتاق شدم و در بستم همین که در بستم پاهام شل شد روی زمین افتادم اشک هام بهم امون نمی داد کم کم صدای هق هقم بلند شد

My:


÷تهیونگ باید حرف بزنیم
_راجبه
÷انجلا