"وقتی توی مدرسه... "
"وقتی توی مدرسه... "
#چندپارتی
#هیسونگ
𝙿𝚊𝚛𝚝 𝟷
مثل همیشه با کلی غر زدن بیدار شدی... بعد انجام کار های شخصیت... یونیفرم مدرستو پوشیدی و یه سیب گرفتی و تو راه خوردیش... وارد حیاط مدرسه شدی
~ا.تتتت
×یونااا
~چخبر
×هیچ
~امروز روزه اعتراف کردنه... یادت نرفته که؟
×وای لطفا هی یادم نندازززز
~همین الان میری بهش میگی
×عمرا
~خفه شو بیا ببینم
تو رو دنبال خودش کشید و هلت داد به سمتش
_ا.ت؟
×هیسونگا
به یونا نگاهی انداختی که میگفت بگو
×خب من
بوسه ای به گونش زدی و فرار کردی
_ا.این چی بود؟
*وای ضربان قلبت از اینجا هم میتونم بشنوم
÷دختره دوست داره خنگ
=مطمئنم الان داره گریه میکنه
*یااا برو دنبالش منتظره چی هستی
به سمت کلاستون دویید... خواست بیاد تو کلاس که با صدایی که شنید وایستاد
×چندبار گفتم هق اون منو دوست نداره هق.. وقتی این همه دخترای خوشگل هست اصلا چرا باید به من توجه کنه؟
~کی گفته بقیه خوشگلن؟ از همه خوشگل تر خودتی
×برو گمشو تقصیر توعه که من الان تو این حالم
~من...
×برو
با دادی که زدی یونا از کلاس رفت بیرون
_برای چی داری گریه میکنی؟
×هیچی گریه نمیکنم که
_خودم دیدم... همچی هم شنیدم.... تو اصلا منتظره جواب من موندی؟ چرا برای خودت داری سناریو میسازی؟
×ها؟
_ا.ت... منم دوست دارم... امروز مطمئن شدم حسامون یکیه
اشک توی چشمات جمع شده بود... صورتتو با دوتا دستاش گرفت
_چرا گریه میکنی؟ من الان پیشتم... گریه نکن
سرتو روی سینش گذاشت و موهاتو نوازش کرد... با بوسه یهویی که به لبت زد تعجب کردی... توهم همراهی کردی... که با صدایی از هم جدا شدین
*یااا پسر چقدر دارین زود پیش میرین
_هی تو.. من میکشمت
سرتو توی سینش فرو بردی
*من رفتم ادامه بدین
_یاااا
#چندپارتی
#هیسونگ
𝙿𝚊𝚛𝚝 𝟷
مثل همیشه با کلی غر زدن بیدار شدی... بعد انجام کار های شخصیت... یونیفرم مدرستو پوشیدی و یه سیب گرفتی و تو راه خوردیش... وارد حیاط مدرسه شدی
~ا.تتتت
×یونااا
~چخبر
×هیچ
~امروز روزه اعتراف کردنه... یادت نرفته که؟
×وای لطفا هی یادم نندازززز
~همین الان میری بهش میگی
×عمرا
~خفه شو بیا ببینم
تو رو دنبال خودش کشید و هلت داد به سمتش
_ا.ت؟
×هیسونگا
به یونا نگاهی انداختی که میگفت بگو
×خب من
بوسه ای به گونش زدی و فرار کردی
_ا.این چی بود؟
*وای ضربان قلبت از اینجا هم میتونم بشنوم
÷دختره دوست داره خنگ
=مطمئنم الان داره گریه میکنه
*یااا برو دنبالش منتظره چی هستی
به سمت کلاستون دویید... خواست بیاد تو کلاس که با صدایی که شنید وایستاد
×چندبار گفتم هق اون منو دوست نداره هق.. وقتی این همه دخترای خوشگل هست اصلا چرا باید به من توجه کنه؟
~کی گفته بقیه خوشگلن؟ از همه خوشگل تر خودتی
×برو گمشو تقصیر توعه که من الان تو این حالم
~من...
×برو
با دادی که زدی یونا از کلاس رفت بیرون
_برای چی داری گریه میکنی؟
×هیچی گریه نمیکنم که
_خودم دیدم... همچی هم شنیدم.... تو اصلا منتظره جواب من موندی؟ چرا برای خودت داری سناریو میسازی؟
×ها؟
_ا.ت... منم دوست دارم... امروز مطمئن شدم حسامون یکیه
اشک توی چشمات جمع شده بود... صورتتو با دوتا دستاش گرفت
_چرا گریه میکنی؟ من الان پیشتم... گریه نکن
سرتو روی سینش گذاشت و موهاتو نوازش کرد... با بوسه یهویی که به لبت زد تعجب کردی... توهم همراهی کردی... که با صدایی از هم جدا شدین
*یااا پسر چقدر دارین زود پیش میرین
_هی تو.. من میکشمت
سرتو توی سینش فرو بردی
*من رفتم ادامه بدین
_یاااا
۴.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.