ان من دیگر p43 (پایان فصل 1)
-این...این دیگه چیه. یعنی نویسنده این نامه همسر پرفسور رو کشته؟
اسلاگهورن-نه لوسی . تاریخ نامه مال 5 سال پیشه . مادر الیزابت خیلی وقت پیش مرده. بیا...باید زودتر این نامه رو به البوس نشون بدیم.
تا رسیدن به هاگوارتز هیچ کدوم حرفی نزدیم. اما انگار اسلاگهورن افکار زیادی داشت که به زبون نمی اورد.
وارد مدرسه شدیم و از فلیچ سراغ بقیه رو گرفتیم . ظاهرا همگی در سالن اصلی بودن.
اسلاگهورن-بدو لوسی. باید همه چیز رو بهشون بگیم.
-باشه پرفسور.
چند ساعت قبل.هاگوارتز
سوم شخص.
برخلاف چهره شاد و خندانش درد زیادی را متحمل میشد. شرایط اشفته هاگوارتز، نگرانی اش برای ریموس و سوروس و از همه بدتر حال وخیم سیریوس که هر لحظه بد تر میشد. از این همه تنش به خوابی پناه برد که ای کاش نمیبرد.
حاله ای نا واضح . کم کم معنا پیدا کرد. اتاقی یاسی رنگ .درست حدس زده بود. اینجا اتاق لوسی بود. کشوی میزش حسابی شلوغ بود. بین ان همه وسایل جعبه ای مخملی توجهش را جلب کرد . تردید کرد. اه! باز هم راز. باز هم راز های پنهان . اختیارش دست خودش نبود.این یک خواب اجباری بود و حالا نوبت لوسی بود تا رازش اشکار شود. به ارامی جعبه را باز کرد......ضربان قلبش تند شد. مردمک چشمانش درشت شد.
«نهههههههههههههه» رزالیند با وحشت جیغ کشید و امیدوار بود که اشتباه کرده باشد. لوسی در هاگوارتز نبود. بهترین کار برای مطمئن شدن بود. سریع خود را به اتاق او رساند و کشو را باز کرد. خدایا! همان جعبه! بازش کرد.اه ! بله .رزالیند هیچ وقت اشتباه نمیکرد.
زمان حال .
با دو به سمت سرسرا حرکت کرد . قبل از اینکه لوسی وارد سالن شود صدایش کرد.
رزالیند-لوسی! صبر کن . باهات کار واجبی دارم.
لوسی-رزالیند. چیشده؟
رزالیند- باید باهات صحبت کنم. بیا بریم توی محوطه.
لحن جدی رزالیند لوسی را متعجب کرد. انها به نزدیکی جنگل ممنوعه رسیدند. اما همچنان رزالیند ادامه داد.
لوسی-رزالیند....ما نباید اینجا باشیم ...تو میدونی که.....
رزالیند- ساکت شو!
لوسی شکه شد.
رزالیند- باورم نمیشه این همه مدت به همه دروغ گفتی . همه بهت اعتماد کردن. چطور تونستی این قدر وقیح باشی؟؟؟؟؟
لوسی- چی میگی؟ راجب چی حرف میزنی؟
رزالیند جعبه مخملی مرموز را باز کرد. چوبدستی سفید رنگ زیبایی را از داخل ان در اورد و به لوسی نشان داد.
رزالیند- این همه مدت یه خائن بودی؟؟؟؟؟؟
لوسی نترسید. حتی رنگش هم نپرید.لبخند زد . انگار از قبل اماده چنین روزی بود. با صدای زیبایی ملودی مورد علاقه اش را خواند و ارام ارام به رزالیند نزدیک شد.
لوسی-
Got a secret
من یه راز دارم
Can you keep it?
میتونی نگهش داری؟
Swear this one
قسم بخور
You’ll save
از این یکی مراقبت میکنی
Better lock it
بهتره قفلش کنی
In your pocket
توی جیبت
Taking this one
اینیکی رو با خودت
To the grave
توی قبر ببری
If I show you then i know you
اگه بهت نشونش یدم بعدش میدونم
Won’t tell what I said
چیزی که بهت گفتم رو نمیگی
Cause two can
چون دو نفر
Keep a secret
میتونن یه راز رو نگه دارن
If one of them
اگه یه نفرشون
Is dead!
مرده باشه :)
پایان فصل اول......
اسلاگهورن-نه لوسی . تاریخ نامه مال 5 سال پیشه . مادر الیزابت خیلی وقت پیش مرده. بیا...باید زودتر این نامه رو به البوس نشون بدیم.
تا رسیدن به هاگوارتز هیچ کدوم حرفی نزدیم. اما انگار اسلاگهورن افکار زیادی داشت که به زبون نمی اورد.
وارد مدرسه شدیم و از فلیچ سراغ بقیه رو گرفتیم . ظاهرا همگی در سالن اصلی بودن.
اسلاگهورن-بدو لوسی. باید همه چیز رو بهشون بگیم.
-باشه پرفسور.
چند ساعت قبل.هاگوارتز
سوم شخص.
برخلاف چهره شاد و خندانش درد زیادی را متحمل میشد. شرایط اشفته هاگوارتز، نگرانی اش برای ریموس و سوروس و از همه بدتر حال وخیم سیریوس که هر لحظه بد تر میشد. از این همه تنش به خوابی پناه برد که ای کاش نمیبرد.
حاله ای نا واضح . کم کم معنا پیدا کرد. اتاقی یاسی رنگ .درست حدس زده بود. اینجا اتاق لوسی بود. کشوی میزش حسابی شلوغ بود. بین ان همه وسایل جعبه ای مخملی توجهش را جلب کرد . تردید کرد. اه! باز هم راز. باز هم راز های پنهان . اختیارش دست خودش نبود.این یک خواب اجباری بود و حالا نوبت لوسی بود تا رازش اشکار شود. به ارامی جعبه را باز کرد......ضربان قلبش تند شد. مردمک چشمانش درشت شد.
«نهههههههههههههه» رزالیند با وحشت جیغ کشید و امیدوار بود که اشتباه کرده باشد. لوسی در هاگوارتز نبود. بهترین کار برای مطمئن شدن بود. سریع خود را به اتاق او رساند و کشو را باز کرد. خدایا! همان جعبه! بازش کرد.اه ! بله .رزالیند هیچ وقت اشتباه نمیکرد.
زمان حال .
با دو به سمت سرسرا حرکت کرد . قبل از اینکه لوسی وارد سالن شود صدایش کرد.
رزالیند-لوسی! صبر کن . باهات کار واجبی دارم.
لوسی-رزالیند. چیشده؟
رزالیند- باید باهات صحبت کنم. بیا بریم توی محوطه.
لحن جدی رزالیند لوسی را متعجب کرد. انها به نزدیکی جنگل ممنوعه رسیدند. اما همچنان رزالیند ادامه داد.
لوسی-رزالیند....ما نباید اینجا باشیم ...تو میدونی که.....
رزالیند- ساکت شو!
لوسی شکه شد.
رزالیند- باورم نمیشه این همه مدت به همه دروغ گفتی . همه بهت اعتماد کردن. چطور تونستی این قدر وقیح باشی؟؟؟؟؟
لوسی- چی میگی؟ راجب چی حرف میزنی؟
رزالیند جعبه مخملی مرموز را باز کرد. چوبدستی سفید رنگ زیبایی را از داخل ان در اورد و به لوسی نشان داد.
رزالیند- این همه مدت یه خائن بودی؟؟؟؟؟؟
لوسی نترسید. حتی رنگش هم نپرید.لبخند زد . انگار از قبل اماده چنین روزی بود. با صدای زیبایی ملودی مورد علاقه اش را خواند و ارام ارام به رزالیند نزدیک شد.
لوسی-
Got a secret
من یه راز دارم
Can you keep it?
میتونی نگهش داری؟
Swear this one
قسم بخور
You’ll save
از این یکی مراقبت میکنی
Better lock it
بهتره قفلش کنی
In your pocket
توی جیبت
Taking this one
اینیکی رو با خودت
To the grave
توی قبر ببری
If I show you then i know you
اگه بهت نشونش یدم بعدش میدونم
Won’t tell what I said
چیزی که بهت گفتم رو نمیگی
Cause two can
چون دو نفر
Keep a secret
میتونن یه راز رو نگه دارن
If one of them
اگه یه نفرشون
Is dead!
مرده باشه :)
پایان فصل اول......
۷.۵k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.