فن فیک میناکو پارت ۳
بچه ها من برای امایا یه شیپ انتخاب کردم اگر کسی رازی به این شیپ نیست بگه شیپش رو اخر مطلب نوشتم
🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙
یکم جلوتر رفتیم که چشمم به اون افتاد اول فکر کردم دختره ولی بعد که روشو برگردوند فهمیدم نه پسره بعد قبل از اینکه بفهمم اون خانم چند تا دختر رو صدا زده بود اون دختر ها به من یکم کوفته برنجی دادنو بعدش من رو فرستادن حموم بعد از اینکه برگشتم اون دختر ها برام شام اماده کرده بودن منم شاممو خوردم و رفتم تو جام ولی همش به امروز فکر میکردم ولی خوشحال بودم چون اون زن نامادریم و اون خواهرمم هم خواهر ناتنیم بود مادر ناتنیم من رو خیلی کتک میزد ولی خواهرم با من خوب بود اما بعد از اون همه کتک تازه مامانم داشت بامن خوب میشد که این اتفاق پیش اومد
این فکر ها از سرم بیرون نمیرفت که صدایه جیغ شنیدم از اشپز خونه میومد سریع دویدم رفتم اشپز خونه یه پسر با مویه نارنجی اون وست ولو شده بود و کنارش یه بشقاب کوفه برنجی بود کسی هم که جیغ زد یه دختر بود که موهاش رو دم موشی بسته بود بعدش همون خانمی که من رو به اینجا اورد اومد و با لبخند که معلوم بود عصبانیه به اون پسر مو نارنجی نگاه کرد پسره هم سریع با گریه دوید تو اتاق بعدم اون خانم من رو برد تو اتاق و بهم گفت بخوابم چون فردا روز مهمیه پس منم سریع رفتم تا بخوابم
فرای اون روز بلند شدم ولی....
_________________________________________________________________________________________________________________________________
شیپ امایا قراره موچیرو باشه
🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙
یکم جلوتر رفتیم که چشمم به اون افتاد اول فکر کردم دختره ولی بعد که روشو برگردوند فهمیدم نه پسره بعد قبل از اینکه بفهمم اون خانم چند تا دختر رو صدا زده بود اون دختر ها به من یکم کوفته برنجی دادنو بعدش من رو فرستادن حموم بعد از اینکه برگشتم اون دختر ها برام شام اماده کرده بودن منم شاممو خوردم و رفتم تو جام ولی همش به امروز فکر میکردم ولی خوشحال بودم چون اون زن نامادریم و اون خواهرمم هم خواهر ناتنیم بود مادر ناتنیم من رو خیلی کتک میزد ولی خواهرم با من خوب بود اما بعد از اون همه کتک تازه مامانم داشت بامن خوب میشد که این اتفاق پیش اومد
این فکر ها از سرم بیرون نمیرفت که صدایه جیغ شنیدم از اشپز خونه میومد سریع دویدم رفتم اشپز خونه یه پسر با مویه نارنجی اون وست ولو شده بود و کنارش یه بشقاب کوفه برنجی بود کسی هم که جیغ زد یه دختر بود که موهاش رو دم موشی بسته بود بعدش همون خانمی که من رو به اینجا اورد اومد و با لبخند که معلوم بود عصبانیه به اون پسر مو نارنجی نگاه کرد پسره هم سریع با گریه دوید تو اتاق بعدم اون خانم من رو برد تو اتاق و بهم گفت بخوابم چون فردا روز مهمیه پس منم سریع رفتم تا بخوابم
فرای اون روز بلند شدم ولی....
_________________________________________________________________________________________________________________________________
شیپ امایا قراره موچیرو باشه
۵.۳k
۰۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.