بهای قمار پارت 11
بهای قمار
پارت 11
لیرا با نگرانی و کمی تعجب به سمت طبقه پائین رفت ، اخه چطور ممکنه کسی بخاطر خندیدن اون اینجوری بشه ؟!
از وقتی بچه بود همیشه تدی بهش میگفت تو لبخنو قشنگی داری ... اما چی باعث شده بود این لبخند قشنگ یه نفر رو اینجوری بهم بریزه ؟
همینطور لیرا با سوالات توی ذهنش سر کله میزد به کسی برخورد کرد ، سرشو بالا اورد ؛ و با مردی برخورد کرد ... همون مردی که سر میز قمار با دختر بازی میکرد و لیرا باهاش شرط بسته بود اما با این تفاوت که ایندفعه مرد عصبانی بود ... داد زد : تو تقلب کردی !
لیرا متعجب انگشتش رو روی سینه خودش قرار داد
- من ؟
مرد گفت : چی تو گوش اون دختر گفتی ؟!
لیرا شونه ای بالا انداخت
- من فقط بهش گفتم 《 تو یه دختری !》
مرد عصبانی کنار رفت و لیرا متوجه مچ قرمز شده دختر شدکه بخاطر محکم گرفته شدنش توسط مرد کبود شده بود مرد مچ دست دختر رو رها کرد : همونطور که قول دادم برای تو !
ابروهای لیرا بالا رفت
- عو بردی ؟
دختر سری تکون داد و لبخندی زد و مرد مکان رو ترک کرد
سکوت بین لیرا و دختر با حرف دختر شکست : ممنون
- قابلی نداشت تلاش خودت بود
- اسمت چیه ؟
/ انیل
- اهل کجایی ؟
/ پرتغال
- امریکا چیکار میکنی ؟
/باپدر و مادرم مهاجرت کردم و بعد مدر و مادرم تو یه تصادف فوت کردن منم اواره شدم و الان اینجام
- اها
/ چی باید صداتون کنم ؟
قبل از اینکه لیرا بتونه جواب بده صدای پرید وسط حرفشون
+ بانو مین ...
لیرا برگشت سمت صدا تا صاحب صدا رو ببینه ... اون اقای مین بود
لیرا دیتشو روی کمر دختر گذاشت و بهش فهموند که باید تعظیم کنه و بعد خود لیرا هم به سمت اقای مین خم شد...
- سلام اقای مین خوش اومدین
+ ممنون ... لیرا دخترم این خانوم جوان کیه ؟
- دختر قمار باز مبتدی !
+ لازمش داری ؟
- من نه ولی بدرد یونگی میخوره !
+ از لحاظ ...؟!
لیرا خندید
- نه از لحاظ یادگیری قمار میگم
اقای مین لبخندی از روی رضایت زد
+ خوبه که به فکرشی
کمی بعد لیرا دختر رو فرستاد تا بره توی ماشین بشینه و رفت پیش اقای مین و از روی عمد لبخندی زد تا ببینه اقای مین هم از نوع لبخندش بدش میاد یا نه ؟
اما اقای مین بعد از دیدن لبخندش ... فقط دوباره لبخندی در جوابش تحویل داد ... انگار تنها کسی که لبخند لیرا عصبانیش میکرد یونگی بود ...!
اون شب یونگی توی ماشین اصلا با لیرا حرف نزد ....
و به جاش فقط با دختری که لیرا اون شب نجات داده بود لاس میزد !
هر چند که برای لیرا حتی ذره ای اهمیت نداشت چون وظیفه اون قمار باز کرد یونگی بود نه چیز دیگه !
لیرا بعد از رسیدن به عمارت بی توجه به یونگی به طبقه بالا رفت جایی که اتاق خودش و یونگی بود ... اما اون شب یونگی نیومد توی اتاق بجاش لیرا متوجه صدای ناله هایی شده بود که کل عمارت رو پر کرده بود ، اون اصلا عادت نداشت ...
درسته اقای مین قمار باز بود اما دختر باز نبود برای همین لیرا شبا بدون هیچ سر و طدایی میخابید اما اون شب صدای اه و ناله های یونگی و یه دختر دیگه که توی اتاق های بغلی بود شدیدن اعصاب لیرا رو خراش میداد ...
لیرا از اتاق خارج شد و به سمت طبقه پایین رفت و روی یه میز نشست و رو به خدمتکار گفت
- یه بطری شراب انگور قرمز برام بیار
خدمتکارا از ترس به سرعت چند جام و یه لیوان برای لیرا روی میز چیدن ...
لیرا ژپوند هایی که همیشه همراش بود و از توی جیبش در اورد و روی میز ریخت و باهاشون ور رفت ... حقیقت این بود که صدای اه و ناله ها شدیدن عصبیش کرده بود پس تنها کاری که میتونست بکنه این بود که خودشو با خوردن مشروب سرگرم کنه ...
بعد از خالی کردن شیشه اول لیرا تقریبا هذیون میگفت ...و خدمتکارا نگرانش شده بودن !
پارت 11
لیرا با نگرانی و کمی تعجب به سمت طبقه پائین رفت ، اخه چطور ممکنه کسی بخاطر خندیدن اون اینجوری بشه ؟!
از وقتی بچه بود همیشه تدی بهش میگفت تو لبخنو قشنگی داری ... اما چی باعث شده بود این لبخند قشنگ یه نفر رو اینجوری بهم بریزه ؟
همینطور لیرا با سوالات توی ذهنش سر کله میزد به کسی برخورد کرد ، سرشو بالا اورد ؛ و با مردی برخورد کرد ... همون مردی که سر میز قمار با دختر بازی میکرد و لیرا باهاش شرط بسته بود اما با این تفاوت که ایندفعه مرد عصبانی بود ... داد زد : تو تقلب کردی !
لیرا متعجب انگشتش رو روی سینه خودش قرار داد
- من ؟
مرد گفت : چی تو گوش اون دختر گفتی ؟!
لیرا شونه ای بالا انداخت
- من فقط بهش گفتم 《 تو یه دختری !》
مرد عصبانی کنار رفت و لیرا متوجه مچ قرمز شده دختر شدکه بخاطر محکم گرفته شدنش توسط مرد کبود شده بود مرد مچ دست دختر رو رها کرد : همونطور که قول دادم برای تو !
ابروهای لیرا بالا رفت
- عو بردی ؟
دختر سری تکون داد و لبخندی زد و مرد مکان رو ترک کرد
سکوت بین لیرا و دختر با حرف دختر شکست : ممنون
- قابلی نداشت تلاش خودت بود
- اسمت چیه ؟
/ انیل
- اهل کجایی ؟
/ پرتغال
- امریکا چیکار میکنی ؟
/باپدر و مادرم مهاجرت کردم و بعد مدر و مادرم تو یه تصادف فوت کردن منم اواره شدم و الان اینجام
- اها
/ چی باید صداتون کنم ؟
قبل از اینکه لیرا بتونه جواب بده صدای پرید وسط حرفشون
+ بانو مین ...
لیرا برگشت سمت صدا تا صاحب صدا رو ببینه ... اون اقای مین بود
لیرا دیتشو روی کمر دختر گذاشت و بهش فهموند که باید تعظیم کنه و بعد خود لیرا هم به سمت اقای مین خم شد...
- سلام اقای مین خوش اومدین
+ ممنون ... لیرا دخترم این خانوم جوان کیه ؟
- دختر قمار باز مبتدی !
+ لازمش داری ؟
- من نه ولی بدرد یونگی میخوره !
+ از لحاظ ...؟!
لیرا خندید
- نه از لحاظ یادگیری قمار میگم
اقای مین لبخندی از روی رضایت زد
+ خوبه که به فکرشی
کمی بعد لیرا دختر رو فرستاد تا بره توی ماشین بشینه و رفت پیش اقای مین و از روی عمد لبخندی زد تا ببینه اقای مین هم از نوع لبخندش بدش میاد یا نه ؟
اما اقای مین بعد از دیدن لبخندش ... فقط دوباره لبخندی در جوابش تحویل داد ... انگار تنها کسی که لبخند لیرا عصبانیش میکرد یونگی بود ...!
اون شب یونگی توی ماشین اصلا با لیرا حرف نزد ....
و به جاش فقط با دختری که لیرا اون شب نجات داده بود لاس میزد !
هر چند که برای لیرا حتی ذره ای اهمیت نداشت چون وظیفه اون قمار باز کرد یونگی بود نه چیز دیگه !
لیرا بعد از رسیدن به عمارت بی توجه به یونگی به طبقه بالا رفت جایی که اتاق خودش و یونگی بود ... اما اون شب یونگی نیومد توی اتاق بجاش لیرا متوجه صدای ناله هایی شده بود که کل عمارت رو پر کرده بود ، اون اصلا عادت نداشت ...
درسته اقای مین قمار باز بود اما دختر باز نبود برای همین لیرا شبا بدون هیچ سر و طدایی میخابید اما اون شب صدای اه و ناله های یونگی و یه دختر دیگه که توی اتاق های بغلی بود شدیدن اعصاب لیرا رو خراش میداد ...
لیرا از اتاق خارج شد و به سمت طبقه پایین رفت و روی یه میز نشست و رو به خدمتکار گفت
- یه بطری شراب انگور قرمز برام بیار
خدمتکارا از ترس به سرعت چند جام و یه لیوان برای لیرا روی میز چیدن ...
لیرا ژپوند هایی که همیشه همراش بود و از توی جیبش در اورد و روی میز ریخت و باهاشون ور رفت ... حقیقت این بود که صدای اه و ناله ها شدیدن عصبیش کرده بود پس تنها کاری که میتونست بکنه این بود که خودشو با خوردن مشروب سرگرم کنه ...
بعد از خالی کردن شیشه اول لیرا تقریبا هذیون میگفت ...و خدمتکارا نگرانش شده بودن !
۷۵.۱k
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.