همخونه اخموم ( part 18 )
#همخونه_اخموم🌱
#PaRt18
ا/ت
بعد ازاینک کارم انجام دادم رفتم بیرون..
پسرا صبونه خوردن رفتن تمرین
ا/ت:رزی بیا اماده شیم بریم...
بعد اینکه اماده شدیم تاکسی گرفتیم رفتیم
کتابخونه کتابارو که گرفتیم به رزی گفتم
ا/ت:بیا بریم کافه
رزی:آره بریم ی کافه بالاشهر هست مال یونگی میریم اونجا.. (کمبود اسم 👍)
بعد اینکه رسیدیم رزی یه میز خالیُ نشونم داد و گفت
رزی:این میزیه ک همیشه میشینیم بیا همینجا بشینیم
ا/ت:هومم کافه خوشگلیه
بعد اینکه سفارش دادیم دیدم رزی به یکی دست تکون میده تا سرمو بالا اوردم ی پسر جذاب وایساده بود ولی خب به جذابی جیمین نمیرسید با چشم ب رزی اشاره کردم که کیه
رزی:ا/ت..یونگی دوست پسرم
یونگی:سلام و درود ب لیدی های زیبا (ایجاننن🥴)
با سر جوابشو دادم ک رزی بلند شد بغلش کرد..
#PaRt18
ا/ت
بعد ازاینک کارم انجام دادم رفتم بیرون..
پسرا صبونه خوردن رفتن تمرین
ا/ت:رزی بیا اماده شیم بریم...
بعد اینکه اماده شدیم تاکسی گرفتیم رفتیم
کتابخونه کتابارو که گرفتیم به رزی گفتم
ا/ت:بیا بریم کافه
رزی:آره بریم ی کافه بالاشهر هست مال یونگی میریم اونجا.. (کمبود اسم 👍)
بعد اینکه رسیدیم رزی یه میز خالیُ نشونم داد و گفت
رزی:این میزیه ک همیشه میشینیم بیا همینجا بشینیم
ا/ت:هومم کافه خوشگلیه
بعد اینکه سفارش دادیم دیدم رزی به یکی دست تکون میده تا سرمو بالا اوردم ی پسر جذاب وایساده بود ولی خب به جذابی جیمین نمیرسید با چشم ب رزی اشاره کردم که کیه
رزی:ا/ت..یونگی دوست پسرم
یونگی:سلام و درود ب لیدی های زیبا (ایجاننن🥴)
با سر جوابشو دادم ک رزی بلند شد بغلش کرد..
۴.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.