فیک تهیونگ پارت ۱۴
از زبان ا/ت
تهیونگ رفت منم رفتم داخل دوباره مامانم تماس تصویری گرفته بود جوابش رو دادم بعده کلی سوال جواب قطع کرد وای دیگه خانوادم دارن کلافم میکنن لباسام رو عوض کردم یکمی شام خوردم گرفتم خوابیدم
( فردا صبح)
از زبان ا/ت
رفتم دانشگاه جونگ کوک و جیمین وقتی منو دیدن اومدن کنارم سلام و صبح بخیر گفتن
مثل نگهبانام رفتار میکردن گفتم : شما دوتا چِتون شده ؟ جونگ کوک گفت : ا/ت تو چون دوست دختره تهیونگ شدی امنیت نداری توی دانشگاه
با حالت مسخرهای گفتم : عه واقعاً بعدش خندیدم
جیمین جلوی دهنم رو گرفت و گفت : آروم حتی از خنده هات هم سوء استفاده میکنن دوباره خندیدم و آروم گفتم : ببخشید
میا رو دیدم و از دور باهاش دست تکون دادم با لبخند اومد پیشم و گفت : سلام ا/ت جونم گفتم : سلام میا چطوری گفت : خوبم راستی شنیدم شما سال اولی ها هفته بعد امتحان ریاضی دارین گفتم : آره گفت : اگر بخوای من کمکت میکنم گفتم : راستش دیروز با تهیونگ حرف زدم اون قراره بهم یاد بده یعنی قراره بیاد خونه من بعده دانشگاه یادم بده
جیمین و کوک خندیدن و جیمین گفت : داداشمون پیشرفت کرده 😈
گفتم : منظور ؟🤨 گفت : هیچی بهتره بری سره کلاست
رفتم کلاس مینجا رو دیدم که داشت با یه چندتا دختر بحث میکرد رفتم کنارش گفتم : چیشده مینجا گفت : ا/ت ولشون کن
برگشتم که با مینجا برم یکی از دخترا گفت : دختره خرابی مثل تو بخاطره پول هرکاری میکنه اولش اومدی با شجاع بازیات دلبری کردی الانم که دوست دختره کیم تهیونگ شدی لابود مرحله بعدی هم اینه که باهاش بخوابی نه ؟
با این حرفش انگار آب داغ ریختن روی سرم خیلی اعصبانی بودم برگشتم سمتش و گفتم : خودت چی از آستین کوتاه لباسش آروم گرفتم و گفتم : حداقل من چیزی می پوشم که بدنم معلوم نباشه ولی تو چی لباسای بدن نما میپوشی تا برای همه بدنت رو به نمایش بزاری حالا بگو ببینم کدوممون از اون زناست تو یا من ؟ لال شد و دیگه حرفی نزد احساس کردم از دماغم یه چیزی داره میاد یه چیزه گرم وقتی دستم و روش گذاشتم و برداشتم خون بود یادم نبود وقتی زیادی اعصبانی میشم از دماغم خون میاد اونم خیلی زیاد خیلی سخته جلوش رو بگیرم بدو بدو رفتم سمته دستشویی مینجا هم دنبالم اومد رفتم داخل دستشویی کلی خون میومد مینجا با دستپاچگی گفت : من...من میرم...میام
رفت درسته خون ریزی زیادی داشتم ولی برام مهم نبود انگار که نه انگار خون دماغ شدن بودم
بعده چند دقیقه صدای میا با جونگ کوک و جیمین اومد یکی هم از پشت موهام رو جمع کرد سرم رو یکمی آوردم بالا تا توی آینه ببینم کیه تهیونگ بود دوباره سرم رو توی روشویی گرفتم تهیونگ گفت : جیمین برو جعبه کمک های اولیه رو بیار
بعده چند دقیقه جیمین برگشت سرم رو آوردم بالا سرم رو به بالا بود جلوم رو........
تهیونگ رفت منم رفتم داخل دوباره مامانم تماس تصویری گرفته بود جوابش رو دادم بعده کلی سوال جواب قطع کرد وای دیگه خانوادم دارن کلافم میکنن لباسام رو عوض کردم یکمی شام خوردم گرفتم خوابیدم
( فردا صبح)
از زبان ا/ت
رفتم دانشگاه جونگ کوک و جیمین وقتی منو دیدن اومدن کنارم سلام و صبح بخیر گفتن
مثل نگهبانام رفتار میکردن گفتم : شما دوتا چِتون شده ؟ جونگ کوک گفت : ا/ت تو چون دوست دختره تهیونگ شدی امنیت نداری توی دانشگاه
با حالت مسخرهای گفتم : عه واقعاً بعدش خندیدم
جیمین جلوی دهنم رو گرفت و گفت : آروم حتی از خنده هات هم سوء استفاده میکنن دوباره خندیدم و آروم گفتم : ببخشید
میا رو دیدم و از دور باهاش دست تکون دادم با لبخند اومد پیشم و گفت : سلام ا/ت جونم گفتم : سلام میا چطوری گفت : خوبم راستی شنیدم شما سال اولی ها هفته بعد امتحان ریاضی دارین گفتم : آره گفت : اگر بخوای من کمکت میکنم گفتم : راستش دیروز با تهیونگ حرف زدم اون قراره بهم یاد بده یعنی قراره بیاد خونه من بعده دانشگاه یادم بده
جیمین و کوک خندیدن و جیمین گفت : داداشمون پیشرفت کرده 😈
گفتم : منظور ؟🤨 گفت : هیچی بهتره بری سره کلاست
رفتم کلاس مینجا رو دیدم که داشت با یه چندتا دختر بحث میکرد رفتم کنارش گفتم : چیشده مینجا گفت : ا/ت ولشون کن
برگشتم که با مینجا برم یکی از دخترا گفت : دختره خرابی مثل تو بخاطره پول هرکاری میکنه اولش اومدی با شجاع بازیات دلبری کردی الانم که دوست دختره کیم تهیونگ شدی لابود مرحله بعدی هم اینه که باهاش بخوابی نه ؟
با این حرفش انگار آب داغ ریختن روی سرم خیلی اعصبانی بودم برگشتم سمتش و گفتم : خودت چی از آستین کوتاه لباسش آروم گرفتم و گفتم : حداقل من چیزی می پوشم که بدنم معلوم نباشه ولی تو چی لباسای بدن نما میپوشی تا برای همه بدنت رو به نمایش بزاری حالا بگو ببینم کدوممون از اون زناست تو یا من ؟ لال شد و دیگه حرفی نزد احساس کردم از دماغم یه چیزی داره میاد یه چیزه گرم وقتی دستم و روش گذاشتم و برداشتم خون بود یادم نبود وقتی زیادی اعصبانی میشم از دماغم خون میاد اونم خیلی زیاد خیلی سخته جلوش رو بگیرم بدو بدو رفتم سمته دستشویی مینجا هم دنبالم اومد رفتم داخل دستشویی کلی خون میومد مینجا با دستپاچگی گفت : من...من میرم...میام
رفت درسته خون ریزی زیادی داشتم ولی برام مهم نبود انگار که نه انگار خون دماغ شدن بودم
بعده چند دقیقه صدای میا با جونگ کوک و جیمین اومد یکی هم از پشت موهام رو جمع کرد سرم رو یکمی آوردم بالا تا توی آینه ببینم کیه تهیونگ بود دوباره سرم رو توی روشویی گرفتم تهیونگ گفت : جیمین برو جعبه کمک های اولیه رو بیار
بعده چند دقیقه جیمین برگشت سرم رو آوردم بالا سرم رو به بالا بود جلوم رو........
۱۱۸.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.