دروغ به توان عشق پارت ۱۵

منو برد به یه اتاق با تم مشکی طوسی خیلی بزرگ بود ا/ ت : برای چی منو آوردی اینجا بیا بریم درس کارکنیم
جونگ کوک: امم اهم خانم باهوش لباست خیسه ها بیا یه تیشرت سفید درآورد یه شلوار گشاد داد دستم گفتم : داخل این سه نفرم جا میشه که
جونگ کوک: حرف نباشه من بیرونم بپوش بیا جونگ کوک از اتاق لباس پوشیدم به فکر چند دقیقه پیش رفتم یه جیغ خفیف زدم وای خدا صورتم سرخ شد عین آب انار آمدم بیرون از اتاق جونگ کوک : خیلی خب بیا بریم درسا رو کار کنیم
جونگ کوک ویو ) آه امرو ا/ ت خانم خیلی خرابی به بار آورده اون از اون که غذا روم توف کرد اون از اینکه افتاد استخر رفتم گفتم قهوه میخوری یا نسکافه گف امیره یا دو تا امیوه رو سینی آمدم گذاشتم روی میز ( خب بیا درس امروز شروع کنیم ) ......
ا/ ت ویو ) ازم پرسید آبمیوه میخوری یا قهوه منم آبمیوه گفتم انم با دو تا آبمیوه آمد آخ خدایا این بشر چقد کیوته دوست دارم بغلش کنم وای چی دارم میگم دیوانه شدم
شروع کرد به درس دادن محوش شدم که یهو گفت : چه محو جذابیتم شدی نخوری منو ولی یاد امروز افتادم چقد سیکس پک داشت ازش بعیده این بانی کیوت همچین بدن عضلاتی داره.....
ایش چقدم که مغروری ) از جاش بلند شد به سمتم قدم برداشت قدم اول قدم دوم‌ تا که رسید بهم ......
لایک حمایت کنید)