خسته

اگر تنهام شاید واقعا تقصیر من نباشه
هر کی به من رسید خسته بود،
هر کی به من رسید سینماشو با یکی دیگه رفته بود،
توی بارون با یکی دیگه قدم زده بود، واسه یکی دیگه شعر خونده بود،
یکی دیگه رو تا دانشگاه رسونده بود؛
آدما منو دیر پیدا میکنن، مثل روز اول مدرسه که داشت می‌اومد سمت من! یکی دیگه رفت بهش گفت: با من دوست میشی؟ من تکیه دادم به دیوار حیاط مدرسه و ساندویچ نون و پنیرمو گاز زدم...
میدونی هر کی به من رسید
خسته بود،
دیگه نایی نداشت واسه سینما و شهر بازی و دیوونه بازی زیر بارون... یاد گرفته بود بزرگ شه؛
نه
تقصیر من نیست که تنهام،
اگر اونی که بهم میرسید خسته نبود، حتما عاشقم میشد
-ندا پارسایی

خیلی این نوشته به دلم نشست...
اینم میگذره...
بالاخره که تموم میشه... نه یارجان؟
دیدگاه ها (۳)

و منی که این روزها بیشتر از همیشه به خداحافظی فکر میکنم...و ...

سلام یارجان!یارجان تا حالا به مفهوم تموم شدن فکر کردی؟تا حال...

مهم نیست ما آدما چه توجیهی برای رفتارمون داشته باشیم...مهم ا...

زندان مؤمن

روانی منP55(پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط