شاهزاده ی کتاب
#شاهزاده_ی_کتاب
P=9
دیدم که ته با کلی آدم دیگه وارد شدن و ته گفت اون دخترو بدید به من
: پسر مگه تو کی هستی که من دخترمو بدم به تو
- من دخترتو بده میگم
+ یهو یه تیر هوایی زد منم بدو بدو از پله ها بالا رفتم و رفتم زیر پتوی اتاقم که دیدم یکی اومد از روم پتو رو کشید کنار و گفت دختر کوچولوی من نیازی به ترسیدن نیست
تهیونگ بود ترسیده بودم و تو بغلش نمیرفتم که براید استایل بغل کرد و منو برد بیرون کسی هم جرعت نکرد چیزی بگه رفتیم تو ماشین و من بغل ته نشستم و ته کل نگاهش به لباسام بود
+ چیه
- لباسایی که خریدمو پوشیدی واقعا بهت میاد
+ ممنون
رفتیم توی یه عمارت بزرگ و منو ته براید استایل بغل کرد و برد طبقه ی بالا و منو خوابوند روی تخت
+ ته
- جونم
+ من دوست ندارم ولم کن
داشتم زر میزدم و اونم ناراحت میکردم که گفت
- ولی من عاشقت هیون کوچولوم
+ برو بیرون لطفا
نمیدونم کی بود که خوابم برد ولی یهو خوابم برد .
- نزدیکای ساعت های چهار رفتم تو اتاق هیون دیدم خوابه آروم رفتم تو تخت و از پشت محکممم بغلش کردم
+ صبح از خواب بیدار شدم دیدم یه دست دورم حلقه شده برگشتم سمت طرفم تهیونگ بود بهش گفتم تهیونگ پاشو ولم کن
- سلام خانم کوچولو
+های
- بریم صبحانه بخوریم
+ باشه
- بریم
+ فک نکن آشتی کردم قهرم ها
- 😂😂😂😂 نه
+ اوکی آفرین
- رفتیم پایین
+ با چیزی که دیدم سر صبحانه برگام تهیونگ ........
P=9
دیدم که ته با کلی آدم دیگه وارد شدن و ته گفت اون دخترو بدید به من
: پسر مگه تو کی هستی که من دخترمو بدم به تو
- من دخترتو بده میگم
+ یهو یه تیر هوایی زد منم بدو بدو از پله ها بالا رفتم و رفتم زیر پتوی اتاقم که دیدم یکی اومد از روم پتو رو کشید کنار و گفت دختر کوچولوی من نیازی به ترسیدن نیست
تهیونگ بود ترسیده بودم و تو بغلش نمیرفتم که براید استایل بغل کرد و منو برد بیرون کسی هم جرعت نکرد چیزی بگه رفتیم تو ماشین و من بغل ته نشستم و ته کل نگاهش به لباسام بود
+ چیه
- لباسایی که خریدمو پوشیدی واقعا بهت میاد
+ ممنون
رفتیم توی یه عمارت بزرگ و منو ته براید استایل بغل کرد و برد طبقه ی بالا و منو خوابوند روی تخت
+ ته
- جونم
+ من دوست ندارم ولم کن
داشتم زر میزدم و اونم ناراحت میکردم که گفت
- ولی من عاشقت هیون کوچولوم
+ برو بیرون لطفا
نمیدونم کی بود که خوابم برد ولی یهو خوابم برد .
- نزدیکای ساعت های چهار رفتم تو اتاق هیون دیدم خوابه آروم رفتم تو تخت و از پشت محکممم بغلش کردم
+ صبح از خواب بیدار شدم دیدم یه دست دورم حلقه شده برگشتم سمت طرفم تهیونگ بود بهش گفتم تهیونگ پاشو ولم کن
- سلام خانم کوچولو
+های
- بریم صبحانه بخوریم
+ باشه
- بریم
+ فک نکن آشتی کردم قهرم ها
- 😂😂😂😂 نه
+ اوکی آفرین
- رفتیم پایین
+ با چیزی که دیدم سر صبحانه برگام تهیونگ ........
۵.۱k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.