تکپارتی نامجون
وقتی بعد از کات کردن با هم دیگه رو به رو میشید
(سه ماه از کات کردنتون گذشته)
نامجون
وارد کتابخونه ای میشه که برای اولین بار خاص ترین فرد زندگیش رو اونجا ملاقات کرد و در کمال ناباوری همون دخترک رو دید نمیتونست باور کنه ات دوباره اومده باشه اونجا ضربان قلب نامجون بالا رفته و نمیتونه کنترلش کنه بخاطر همین سریع پشت یکی از قفسه ها قایم میشه و یواشکی چندتا عکس از ات میگیره که هر وقت دلش تنگ شد اونا رو ببینه درسته که کات کرده بودن اما نامجون هنوز همون حس همیشگیش رو نسبت به ات داشت اما ات هم هنوز دوستش داشت؟
ات داشت به قفسه ی کتابی که نامجون پشتش قایم شده بود نزدیک میشد نامجون قبل از اینکه ات بهش برسه از تو کتابخونه بیرون اومد و به سمت مقصد نامعلومی در حال حرکت بود اما مدام این جمله تو ذهنش تکرار میشد
(این دیدارمون خیلی کم بود بهترینم مطمئن باش دوباره یه روزی میرسه که دوباره با هم میآییم به این کتابخونه)
ببخشید اگه بد شد😪
ولی.....
امیدوارم خوشتون بیاد💙🦋
واسه بقیه ی اعضا رو فردا پس فردا میزارم💙
(سه ماه از کات کردنتون گذشته)
نامجون
وارد کتابخونه ای میشه که برای اولین بار خاص ترین فرد زندگیش رو اونجا ملاقات کرد و در کمال ناباوری همون دخترک رو دید نمیتونست باور کنه ات دوباره اومده باشه اونجا ضربان قلب نامجون بالا رفته و نمیتونه کنترلش کنه بخاطر همین سریع پشت یکی از قفسه ها قایم میشه و یواشکی چندتا عکس از ات میگیره که هر وقت دلش تنگ شد اونا رو ببینه درسته که کات کرده بودن اما نامجون هنوز همون حس همیشگیش رو نسبت به ات داشت اما ات هم هنوز دوستش داشت؟
ات داشت به قفسه ی کتابی که نامجون پشتش قایم شده بود نزدیک میشد نامجون قبل از اینکه ات بهش برسه از تو کتابخونه بیرون اومد و به سمت مقصد نامعلومی در حال حرکت بود اما مدام این جمله تو ذهنش تکرار میشد
(این دیدارمون خیلی کم بود بهترینم مطمئن باش دوباره یه روزی میرسه که دوباره با هم میآییم به این کتابخونه)
ببخشید اگه بد شد😪
ولی.....
امیدوارم خوشتون بیاد💙🦋
واسه بقیه ی اعضا رو فردا پس فردا میزارم💙
۱۲.۸k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.