School Pangyu P1
#P1
( آشنایی فلیکس و و هانبین )
ویو فلیکس
کتابامو تو دستم گرفتم که برای پرسش زنگ بعدی بخونم پس برشون داشتم و از کلاس خارج شدم
یدفعه یاد معلم افتادم که بهم گفتش که" فلیکس درسات خیلی ضعیفه و هر چقدرم توضیح میدم یاد نمیگیری باید یه کاری کنی میتونی به یه دانش آموز زرنگ بگی بهت یاد بده شاید بهتر فهمیدی" خدای من باید چیکار کنم؟ چجوری امسالو قبول بشم؟ به کی باید بگم؟ داشتم همینطور میرفتم و تو فکر بودم که یهو.. خوردم به یه پسری به نظر خیلی خوشگل و درسخون بنظر میرسید سعی کردم محو قیافش شدم که دیدم سریع خم شد کتابامو جمع کرد و دستشو برای کمک به سمتم دراز کرد
+ اوه ببخشید میتونم کمکت کنم؟
همینجوری ماتم برده بود که گفت
+ حالت خوبه؟ چیزیت نشد؟
سریع به خودم اومدم نباید خودمو اینجوری نشون بدم
- بله خوبم ممنون
کتابامو سریع گرفتم از دستش و سریع خودمو از اونجا دور کردم
ویو هانبین
واو چقدر خوشچهره بود فکر کنم عاشقش شدم یعنی تو کدوم کلاسه؟ همینجوری داشتم میرفتم که به یومین بر خوردم
+سلام چطوری؟ چخبرا؟
-میگم میتونی میونگو برام جور کنی؟
+همینجوری بدست نمیاد توام باید کمکم کنی...
-چیشده ؟نکنه عاشق شدی؟
+چیزه... ن... ه... نه ولش تو کمکم نکن من کمکت میکنم
-آخر میفهمیم
که یدفعه زنگ خورد ولی یومین نذاشت برم
-بگو ببینم کیه دیر نمیشه نترس
+ بابا هیچی منظورم این بود که من تنها نمیتونم کاری کنم توام باید همکاری کنی
-نه من که میدونم منظورت این نبود
+ بخدا راست میگم الانم باید بریم
-نترس معلم الان نمیاد
+ من میرم پس تو بمون
-چرا میام پس
و با هم رفتیم سر کلاس ولی معلم اومده بود معلم #
#هانبین و یومین چرا دیر کردین؟
-ببخشید داشتیم اهنگو پر صدا گوش میکردیم
#من که میدونم دروغ میگین ضایع تر از این؟
#حالا میبخشم برین بشینین
+ ممنون
#سونگ هانبین یه لحظه بیا اینجا!
+بله
#این زنگ خوب درسو گوش کن حتما باید بفهمی چون که زنگ بعدی من کاری پیش اومده برام که باید برم و نیستم تو باید کلاس N بری و درس امروزو که یاد میدم به اونا یاد بدی روت حساب کردم!
+امم تمام سعیمو میکنم ناامیدتون نمیکنم معلم!
ادامه دارد...
( آشنایی فلیکس و و هانبین )
ویو فلیکس
کتابامو تو دستم گرفتم که برای پرسش زنگ بعدی بخونم پس برشون داشتم و از کلاس خارج شدم
یدفعه یاد معلم افتادم که بهم گفتش که" فلیکس درسات خیلی ضعیفه و هر چقدرم توضیح میدم یاد نمیگیری باید یه کاری کنی میتونی به یه دانش آموز زرنگ بگی بهت یاد بده شاید بهتر فهمیدی" خدای من باید چیکار کنم؟ چجوری امسالو قبول بشم؟ به کی باید بگم؟ داشتم همینطور میرفتم و تو فکر بودم که یهو.. خوردم به یه پسری به نظر خیلی خوشگل و درسخون بنظر میرسید سعی کردم محو قیافش شدم که دیدم سریع خم شد کتابامو جمع کرد و دستشو برای کمک به سمتم دراز کرد
+ اوه ببخشید میتونم کمکت کنم؟
همینجوری ماتم برده بود که گفت
+ حالت خوبه؟ چیزیت نشد؟
سریع به خودم اومدم نباید خودمو اینجوری نشون بدم
- بله خوبم ممنون
کتابامو سریع گرفتم از دستش و سریع خودمو از اونجا دور کردم
ویو هانبین
واو چقدر خوشچهره بود فکر کنم عاشقش شدم یعنی تو کدوم کلاسه؟ همینجوری داشتم میرفتم که به یومین بر خوردم
+سلام چطوری؟ چخبرا؟
-میگم میتونی میونگو برام جور کنی؟
+همینجوری بدست نمیاد توام باید کمکم کنی...
-چیشده ؟نکنه عاشق شدی؟
+چیزه... ن... ه... نه ولش تو کمکم نکن من کمکت میکنم
-آخر میفهمیم
که یدفعه زنگ خورد ولی یومین نذاشت برم
-بگو ببینم کیه دیر نمیشه نترس
+ بابا هیچی منظورم این بود که من تنها نمیتونم کاری کنم توام باید همکاری کنی
-نه من که میدونم منظورت این نبود
+ بخدا راست میگم الانم باید بریم
-نترس معلم الان نمیاد
+ من میرم پس تو بمون
-چرا میام پس
و با هم رفتیم سر کلاس ولی معلم اومده بود معلم #
#هانبین و یومین چرا دیر کردین؟
-ببخشید داشتیم اهنگو پر صدا گوش میکردیم
#من که میدونم دروغ میگین ضایع تر از این؟
#حالا میبخشم برین بشینین
+ ممنون
#سونگ هانبین یه لحظه بیا اینجا!
+بله
#این زنگ خوب درسو گوش کن حتما باید بفهمی چون که زنگ بعدی من کاری پیش اومده برام که باید برم و نیستم تو باید کلاس N بری و درس امروزو که یاد میدم به اونا یاد بدی روت حساب کردم!
+امم تمام سعیمو میکنم ناامیدتون نمیکنم معلم!
ادامه دارد...
۱۳۰
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.