《تو ی سادیسمی!》
《تو ی سادیسمی!》
part ³
جانگ کوک: بخشیدیم عسلم ؟
ا.ت: جانگ کوک
جانگ کوک: جان
ا.ت: من میخوام ازت طلاق بگیرم
(جانگ کوک همیشه از این حرف ا.ت عصبی میشد و کتکش میزد ولی وقتی حواسش سرجاشه فقط خیلی ناراحت میشه)
جانگ کوک: پس پسرمون ؟
جانگ کوک: میخوای دو یون بدون پدر بزرگ بشه ؟
ا.ت: دو یون به پدری مثل تو نیاز نداره
جانگ کوک: اما...
ا.ت: اما و اگر نداره همین که گفتم.... این برای هردومون بهتره
جانگ کوک: "ناراحت" ....باشه .....هرچه زودتر وقت دادگاه میگیرم
و بعد بلند شد و رفت....
ا.ت:
صدای در اومد حتما رفته بیرون.... بلند شدم رفتم پیش دو یون ....داشت انگشت میخورد
ا.ت: گشنته پسرم ؟
بولیزم رو دادم بالا و بند سوتینم رو باز کردم ....دو یون رو گذاشتم تو بغلم و بهش شیر میدادم ..... همین طور که سینم میخورد با اون دستای کوچولوش فشارش میداد
ا.ت: انقدر گشنت بود ؟
ا.ت: چرا مامانی رو صدا نکردی ؟
"شب"
ساعت ۱۲ شب بود.... جانگ کوک هنوز نیومده بود البته اون تا صبحم نمیاد رو تخت دراز کشیدم.... کم کم چشام داشت گرم میشد که با صدای در خوابم پرید ... وقتی جانگ کوک اومد تو اتاق خودم رو زدم به خواب....
جانگ کوک:
رفتم کنارش دراز کشیدم.... پشتش بهم بود برای همین دستم رو بردم زیر بولیزش بند سوتینش رو باز کردم همه جاش رو لمس کردم....
ا.ت: ...
part ³
جانگ کوک: بخشیدیم عسلم ؟
ا.ت: جانگ کوک
جانگ کوک: جان
ا.ت: من میخوام ازت طلاق بگیرم
(جانگ کوک همیشه از این حرف ا.ت عصبی میشد و کتکش میزد ولی وقتی حواسش سرجاشه فقط خیلی ناراحت میشه)
جانگ کوک: پس پسرمون ؟
جانگ کوک: میخوای دو یون بدون پدر بزرگ بشه ؟
ا.ت: دو یون به پدری مثل تو نیاز نداره
جانگ کوک: اما...
ا.ت: اما و اگر نداره همین که گفتم.... این برای هردومون بهتره
جانگ کوک: "ناراحت" ....باشه .....هرچه زودتر وقت دادگاه میگیرم
و بعد بلند شد و رفت....
ا.ت:
صدای در اومد حتما رفته بیرون.... بلند شدم رفتم پیش دو یون ....داشت انگشت میخورد
ا.ت: گشنته پسرم ؟
بولیزم رو دادم بالا و بند سوتینم رو باز کردم ....دو یون رو گذاشتم تو بغلم و بهش شیر میدادم ..... همین طور که سینم میخورد با اون دستای کوچولوش فشارش میداد
ا.ت: انقدر گشنت بود ؟
ا.ت: چرا مامانی رو صدا نکردی ؟
"شب"
ساعت ۱۲ شب بود.... جانگ کوک هنوز نیومده بود البته اون تا صبحم نمیاد رو تخت دراز کشیدم.... کم کم چشام داشت گرم میشد که با صدای در خوابم پرید ... وقتی جانگ کوک اومد تو اتاق خودم رو زدم به خواب....
جانگ کوک:
رفتم کنارش دراز کشیدم.... پشتش بهم بود برای همین دستم رو بردم زیر بولیزش بند سوتینش رو باز کردم همه جاش رو لمس کردم....
ا.ت: ...
۴۰۲
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.