Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
موهایی دلسا رو میکشیدم گیس گیس کشی شده بود کامیار منو گرفته بود امیرهم دلسا رو بعد از نیم ساعت از هم دیگ جدا شدیم کامیار من برد تو حیاط
دریا: دختر عوضی
کامیار: بیا اب بخور
اب از کامیار گرفتم و خوردم
کامیار:سر امیر غیرتی شدی ک دلسا زد تو گوشش
دریا:چیمیگی تو من سر تو غیرتی شدم
کامیار:شاید
شاید ک گفت عصبامو بهم ریختم
دریا: هرچی میخوای فکر کن برام مهم نی
اینو گفتم رفتم داخل
(کامیار)
دریا سر امیر غیرتی شد و گیس گیس کشی را انداخت فکر کرده من نفهمم حرص منو درمیاورد حالا ک اینجوری منم بلدم
(دریا)
رفتم تو اتاق و شروع کردم به گریه کردن امیر امد پیشم و منو توبغلش جا داد
دریا:بهم میگه سر امیر جوش اوردی من سر اون جوش اوردم بعد اینجوری میگه(باگریه)
امیر:گریه نکن عصبانی بوده یک حرفی زد دریا
دریا: الان زنگ میزنم به بابام میگم من تحمل ندارم ک دلسا جای امیر یک فکر دیگ بکنه
امیر: زنگ بزنی بدتر میشه به من ربطی نداره ولی اخلاق باباتو میشناسم اینجوری کنی به دلسا میگ بیشتر به کامیار نزدیک بشه
دریا: اره راست میگی بدتر میکنه
امیر: حالا تو گریه نکن
دریا: باشه گریه نمکنم
امیر شده بود برام مثل مادر مثل پدر مثل رفیق نمدونم یک ارامش خاصی داشت مثل کامیار وقتی بغلم میکرد اروم میشدم
(۳روز بعد)
(دریا)
۳ روز بود ک از اتاقم بیرون نیامدم امیر غذامو میاورد دستشویی هم میرفتم و محل کسی نمدادم تو اتاق نشسته بودم ک کامیار امد و در هم بست
دریا:برو بیرون الان دلسا خانوم میبینه باز دعوات میکنه
کامیار:نیستش وقت کاشت ناخن داشت رفت
دریا:اها
کامیار امد کنارم و با دستش موهامو کنار زد و لپمو بوسید
کامیار:اخه تو چقدر خوشگلی دوست دارم ساعت ها نگاهت کنم ک اینقدر جذابی(باز دوباره لپ هایی دریا رو بوسید)
دریا:اینجوری میکنی باز هی وابسته میشم
کامیار:چی کار کنم من ترو میخوام دلم برات تنگ شده
اینو ک گفت با انگشتش صورت دریا رو به طرف خودش چرخوند و شروع کرد به بوسیدن دریا
(امیر)
تو حیاط بودم امدم برم پیش دریا ک دیدم کامیار داره دریا رو میبوسه هیچی نگفتم و رفتم تو حیاط نشستم،نمدونم ولی منم دلم میخواست(بچههه هاااا بیاین بیاین مخ امیررو بزنید)
(دریا)
منو ک کامیار بوسید حس خوبی بهم داد دلم نمخواست تموم بشه
دریا:اخیش
کامیار:بعد چند وقت خوب بود
دریا:کامیار یک سوال بپرسم؟
کامیار:جانم بپرس؟
موهایی دلسا رو میکشیدم گیس گیس کشی شده بود کامیار منو گرفته بود امیرهم دلسا رو بعد از نیم ساعت از هم دیگ جدا شدیم کامیار من برد تو حیاط
دریا: دختر عوضی
کامیار: بیا اب بخور
اب از کامیار گرفتم و خوردم
کامیار:سر امیر غیرتی شدی ک دلسا زد تو گوشش
دریا:چیمیگی تو من سر تو غیرتی شدم
کامیار:شاید
شاید ک گفت عصبامو بهم ریختم
دریا: هرچی میخوای فکر کن برام مهم نی
اینو گفتم رفتم داخل
(کامیار)
دریا سر امیر غیرتی شد و گیس گیس کشی را انداخت فکر کرده من نفهمم حرص منو درمیاورد حالا ک اینجوری منم بلدم
(دریا)
رفتم تو اتاق و شروع کردم به گریه کردن امیر امد پیشم و منو توبغلش جا داد
دریا:بهم میگه سر امیر جوش اوردی من سر اون جوش اوردم بعد اینجوری میگه(باگریه)
امیر:گریه نکن عصبانی بوده یک حرفی زد دریا
دریا: الان زنگ میزنم به بابام میگم من تحمل ندارم ک دلسا جای امیر یک فکر دیگ بکنه
امیر: زنگ بزنی بدتر میشه به من ربطی نداره ولی اخلاق باباتو میشناسم اینجوری کنی به دلسا میگ بیشتر به کامیار نزدیک بشه
دریا: اره راست میگی بدتر میکنه
امیر: حالا تو گریه نکن
دریا: باشه گریه نمکنم
امیر شده بود برام مثل مادر مثل پدر مثل رفیق نمدونم یک ارامش خاصی داشت مثل کامیار وقتی بغلم میکرد اروم میشدم
(۳روز بعد)
(دریا)
۳ روز بود ک از اتاقم بیرون نیامدم امیر غذامو میاورد دستشویی هم میرفتم و محل کسی نمدادم تو اتاق نشسته بودم ک کامیار امد و در هم بست
دریا:برو بیرون الان دلسا خانوم میبینه باز دعوات میکنه
کامیار:نیستش وقت کاشت ناخن داشت رفت
دریا:اها
کامیار امد کنارم و با دستش موهامو کنار زد و لپمو بوسید
کامیار:اخه تو چقدر خوشگلی دوست دارم ساعت ها نگاهت کنم ک اینقدر جذابی(باز دوباره لپ هایی دریا رو بوسید)
دریا:اینجوری میکنی باز هی وابسته میشم
کامیار:چی کار کنم من ترو میخوام دلم برات تنگ شده
اینو ک گفت با انگشتش صورت دریا رو به طرف خودش چرخوند و شروع کرد به بوسیدن دریا
(امیر)
تو حیاط بودم امدم برم پیش دریا ک دیدم کامیار داره دریا رو میبوسه هیچی نگفتم و رفتم تو حیاط نشستم،نمدونم ولی منم دلم میخواست(بچههه هاااا بیاین بیاین مخ امیررو بزنید)
(دریا)
منو ک کامیار بوسید حس خوبی بهم داد دلم نمخواست تموم بشه
دریا:اخیش
کامیار:بعد چند وقت خوب بود
دریا:کامیار یک سوال بپرسم؟
کامیار:جانم بپرس؟
۸.۷k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.