پارت ۲
پارت ۲
تو یه روانی جئون
ویو یونا
میخواستم خودمو آزاد کنم که یهو زدم تو گوشش واقعا نمیدونم چرا ولی اون دقیقه میدونستم کار ناجبرانی کردم که یهو ولم کرد سریع از اتاق آمدن بیرون هنوز داشت با اون خشم و عصبی بودن بهم نگا میکرد با خودم میگفتم اون که یه آدم معمولی هیچ گوهی
نمیتونه بخوره بعد برگشتم سر کارم
ویو کوک
اون دختره الان چه گوهی خورد به بزرگترین مافیای کره سیلی زد فردا دارم برات عصبی رفتم بیرون جیمین به هوش آمده بود وقتی منو دید تعجب کرد
$ جونگ کوک چی شده خوبی
_ چیزی نیست فقط بریم یه کار مهم دارم باید
یه تهیونگ بگم آمار یه نفری دربیاره
$ اوکی بریم
ویو کوک
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت عمارت وارد عمارت که شدیم سریع رفتم دنبال تهیونگ
(خب تهیونگ و کوک و جیمین یه باند مافیان و سه تایی توی یه عمارت با یه عالمه بادیگارد و خدمتکار زندگی میکنن و عین برادرن تهیونگ ۲۷ سالشه و علامتش &)
_ تهیونگ کجایی
& کوک آمدم چی شده
_ میخوام آمار یه نفرو برام دراری یه دختره تو باره .... کار میکنه
& اوکی وایسا
نیم ساعت بعد
& جونگ کوک اسمش یوناعه ۱۸ سالشه پدر و مادرش رو از دست داده
_ آهان اوکی
& حالا چرا اینا رو میخواستی
_ فردا میفهمی
ویو کوک
رفتم یه دوش گرفتم همش فکرم درگیرش بود
یه حس عشق و نفرت داشتم به زور خوابیدم
و
.
.
.
.
.
.
.
.
بمونید تو خماری
شرط برای پارت ۳
لایک=۵
کامنت =۵
اگر تا امشب هم شرط ها پر شه پارت ۳ رو میزارم و اولین بارمه مینویسم لطفاً حمایت کنید 🖤🖤
تو یه روانی جئون
ویو یونا
میخواستم خودمو آزاد کنم که یهو زدم تو گوشش واقعا نمیدونم چرا ولی اون دقیقه میدونستم کار ناجبرانی کردم که یهو ولم کرد سریع از اتاق آمدن بیرون هنوز داشت با اون خشم و عصبی بودن بهم نگا میکرد با خودم میگفتم اون که یه آدم معمولی هیچ گوهی
نمیتونه بخوره بعد برگشتم سر کارم
ویو کوک
اون دختره الان چه گوهی خورد به بزرگترین مافیای کره سیلی زد فردا دارم برات عصبی رفتم بیرون جیمین به هوش آمده بود وقتی منو دید تعجب کرد
$ جونگ کوک چی شده خوبی
_ چیزی نیست فقط بریم یه کار مهم دارم باید
یه تهیونگ بگم آمار یه نفری دربیاره
$ اوکی بریم
ویو کوک
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت عمارت وارد عمارت که شدیم سریع رفتم دنبال تهیونگ
(خب تهیونگ و کوک و جیمین یه باند مافیان و سه تایی توی یه عمارت با یه عالمه بادیگارد و خدمتکار زندگی میکنن و عین برادرن تهیونگ ۲۷ سالشه و علامتش &)
_ تهیونگ کجایی
& کوک آمدم چی شده
_ میخوام آمار یه نفرو برام دراری یه دختره تو باره .... کار میکنه
& اوکی وایسا
نیم ساعت بعد
& جونگ کوک اسمش یوناعه ۱۸ سالشه پدر و مادرش رو از دست داده
_ آهان اوکی
& حالا چرا اینا رو میخواستی
_ فردا میفهمی
ویو کوک
رفتم یه دوش گرفتم همش فکرم درگیرش بود
یه حس عشق و نفرت داشتم به زور خوابیدم
و
.
.
.
.
.
.
.
.
بمونید تو خماری
شرط برای پارت ۳
لایک=۵
کامنت =۵
اگر تا امشب هم شرط ها پر شه پارت ۳ رو میزارم و اولین بارمه مینویسم لطفاً حمایت کنید 🖤🖤
۲۰.۴k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.