پسر دایی پارک
پارت۶
و جانگکوک اومد تو
کوک:امم ببخشید مزاحم شدم پدر گفت لباستو بیارم و گفت یکم آرایش کن
+اها ،باشه
و رفت لباس قشنگی بود(اسلاید دوم)
پوشیدمش و یکم آرایش کردم (اسلاید سوم)
و رفتم پایین
«جانگکوک ویو»
پدر گفته بود که امشب یه مهمونی با شریک هاش داره و میخواد دختر اولش رو بهشون معرفی کنه
دیدم اجوما داره میره بالا که لباس ا/ت رو بهش بده ازش گرفتم و خودم بهش دادم در زدم روی تختش نشسته بود بهش دادم و رفتم خودم هو آماده شدم به استایل شیک زدم (اسلاید چهارم )و رفتم پایین منتظر ا/ت بودیم که اومد پایین خیلی قشنگ شده بود
+پدر الان توی این مهمونی کیا دعوتن ؟
پ.ا:شریک هام ،و داییت
+دایی مین هو؟
پ.ا:اره
+یعنی جیمین هم هست؟(ذوق)
پ.ا: اره ،ولی چرا آنقدر ذوق کردی؟
+چون دلم براش تنگ شده من تاحالا بیشتر از ۱ساعت ازش دور نبودم ولی الان ۵ساعته که ازش دارم معلومه که دلم براش تنگ میشه
پ.ا:باشه
«نیم ساعت بعد »
«ا/ت ویو»
همه ی مهمونای پدر اومده بودن جز داییم داشتم فکر میکردم که یهو….
«جیمین ویو»
الان دقیقا ۵ساعته که ا/ت رو ندیدم توی اتاقم داشتم فکر میکردم که بابام اومد و گفت
پ.ج:جیمین پسرم امشب مهمونی دعوتیم
_مهمونی ؟
پ.ج:اره یکی از شریک هام یعنی آقای جئون که میشه پدر ا/ت دعوتمون کرده
_بابا تو بابای ا/ت شریکی ؟
پ.ج:اره پسرم حالا حاضر شو
_باشه
عجیب بود ولی من چیزی نگفتم و رفتم حاضر شدم (اسلاید پنجم )
رفتم پایین
_بریم؟
پ.ج:به پسر خوش تیپم ،بریم
رسیدیم به یه عمارت دقیقا مثل خونه ی خودمون
(خونه ی ا/ت اینا اسلاید ششم)
(خونه ی بابای ا/ت اسلاید هفتم )
رفتیم تو که دیدم …….
_________________
شرایط:
۷لایک
۸کامنت🫂
و جانگکوک اومد تو
کوک:امم ببخشید مزاحم شدم پدر گفت لباستو بیارم و گفت یکم آرایش کن
+اها ،باشه
و رفت لباس قشنگی بود(اسلاید دوم)
پوشیدمش و یکم آرایش کردم (اسلاید سوم)
و رفتم پایین
«جانگکوک ویو»
پدر گفته بود که امشب یه مهمونی با شریک هاش داره و میخواد دختر اولش رو بهشون معرفی کنه
دیدم اجوما داره میره بالا که لباس ا/ت رو بهش بده ازش گرفتم و خودم بهش دادم در زدم روی تختش نشسته بود بهش دادم و رفتم خودم هو آماده شدم به استایل شیک زدم (اسلاید چهارم )و رفتم پایین منتظر ا/ت بودیم که اومد پایین خیلی قشنگ شده بود
+پدر الان توی این مهمونی کیا دعوتن ؟
پ.ا:شریک هام ،و داییت
+دایی مین هو؟
پ.ا:اره
+یعنی جیمین هم هست؟(ذوق)
پ.ا: اره ،ولی چرا آنقدر ذوق کردی؟
+چون دلم براش تنگ شده من تاحالا بیشتر از ۱ساعت ازش دور نبودم ولی الان ۵ساعته که ازش دارم معلومه که دلم براش تنگ میشه
پ.ا:باشه
«نیم ساعت بعد »
«ا/ت ویو»
همه ی مهمونای پدر اومده بودن جز داییم داشتم فکر میکردم که یهو….
«جیمین ویو»
الان دقیقا ۵ساعته که ا/ت رو ندیدم توی اتاقم داشتم فکر میکردم که بابام اومد و گفت
پ.ج:جیمین پسرم امشب مهمونی دعوتیم
_مهمونی ؟
پ.ج:اره یکی از شریک هام یعنی آقای جئون که میشه پدر ا/ت دعوتمون کرده
_بابا تو بابای ا/ت شریکی ؟
پ.ج:اره پسرم حالا حاضر شو
_باشه
عجیب بود ولی من چیزی نگفتم و رفتم حاضر شدم (اسلاید پنجم )
رفتم پایین
_بریم؟
پ.ج:به پسر خوش تیپم ،بریم
رسیدیم به یه عمارت دقیقا مثل خونه ی خودمون
(خونه ی ا/ت اینا اسلاید ششم)
(خونه ی بابای ا/ت اسلاید هفتم )
رفتیم تو که دیدم …….
_________________
شرایط:
۷لایک
۸کامنت🫂
۹.۹k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.