پارت ۳۶ ق۲
کردم روی تخت ولو شدم و با خودم سولای مزخرفی میچیدم
__________________
#جیمین
ماشین روندم به طرف بار از ماشین پیاده شدم دیگه انقدر اینجا اومده بودم که همه منو میشناختن روی صندلی نشستم
خودش فهمید و یه شیشه پر با یه لیوان جلوم گذاشت چهار لیوان پشت سرهم میخوردم آخر با کلافه لیوانو کنار گذاشتم و شیشه رو به دهنم نزدیک کردم همزمان تا خواستم بخورم یکی روی صندلی نشست و شروع به حرف زدن کرد
تهیون:چیشده حالت خراب به نظر میاد
_چیزی نیس
تهیون:پسر جون دیگه من تورو میشناسم بنال ببینم چی میگی
_جی هی گفت
تهیون:چیو؟
_اینکه منو دوست داره
تهیون:اینکه خوبه
_اون خیلی بهم صدمه زد...اول...ازش انتقام میگیرم...دوم..
خواستم حرف بزنم ولی سرم به میز خورد و سیاهی متعلق...وقتی چشامو باز کردم داخل خونم بودم و روی تخت دراز کشیده بودم به هرجا نگاه کردم چیزی متوجه نشدم تا اینکه یه نوت روی تختم چسبیده بود بازش کردم "مست کرده بودی هرچقدر صدات زدم بلند نشدی دیگه مجبور شدم خودم بیارمت خونت کلید روی میزته و اینم بگم که دزدی نکردم خیالت راحت" بعد این حرفش خندم گرفت دستمو به تنم کشیدم چیییی صبر کن ببینم من که لباس تنم نیس(منظور از لباس تیشرت فقط تنش نیس)
_یاااا تهیون دستم بهت برسه تیکه پارت میکنم(الان دیگه جیمین و تهیون باهم کمی صمیمی هستن)
دستمو زیر سرم گذاشتم و سعی کردم بخوابم ساعتو دیدم تازه ساعت ۱ شده بود
#جی هی
کمی به خودم اومدم دیدم دستام روی مبل ولو شده و خودم روی زمین بودم دهنم باز و گردنم کج وقتی به خودم اومدم از جام به زور بلندشم که یکی درو باز کرد و اومد داخل جونگ کوک بود
&جی هی؟
+چاگیا دلم برات تنگ شده بود
&چی میگی دیونه به خودت بیا(با خنده)
+من...من حالم خوبه(درحالی که انگشت اشارشو به خودش میگرفت)
&باشه بابا تو خوبی بیا ب..
تا خواست حرف بزنه بغلش کردم و پاهامو دور کمرش گره زدم
+از پیش من نرووووووتوروخدا پیشم بومون...
&ج..جی هی ولم کن لباساتو عوض کن
+اوپا؟اوپا تویی؟
&من...من از تو کوچکترم...من جونگ کوکم
+اوپا
&اوففف بله؟
+پیشم بمون من از جیمین میترسم اون منو میکشه
&یااا جی هی یعنی انقدر خوردی؟
+ها؟من چی خوردم؟
&اوففف باشه..باشه پیشت میمونم...بیا بخوابیم
__________________
#جیمین
ماشین روندم به طرف بار از ماشین پیاده شدم دیگه انقدر اینجا اومده بودم که همه منو میشناختن روی صندلی نشستم
خودش فهمید و یه شیشه پر با یه لیوان جلوم گذاشت چهار لیوان پشت سرهم میخوردم آخر با کلافه لیوانو کنار گذاشتم و شیشه رو به دهنم نزدیک کردم همزمان تا خواستم بخورم یکی روی صندلی نشست و شروع به حرف زدن کرد
تهیون:چیشده حالت خراب به نظر میاد
_چیزی نیس
تهیون:پسر جون دیگه من تورو میشناسم بنال ببینم چی میگی
_جی هی گفت
تهیون:چیو؟
_اینکه منو دوست داره
تهیون:اینکه خوبه
_اون خیلی بهم صدمه زد...اول...ازش انتقام میگیرم...دوم..
خواستم حرف بزنم ولی سرم به میز خورد و سیاهی متعلق...وقتی چشامو باز کردم داخل خونم بودم و روی تخت دراز کشیده بودم به هرجا نگاه کردم چیزی متوجه نشدم تا اینکه یه نوت روی تختم چسبیده بود بازش کردم "مست کرده بودی هرچقدر صدات زدم بلند نشدی دیگه مجبور شدم خودم بیارمت خونت کلید روی میزته و اینم بگم که دزدی نکردم خیالت راحت" بعد این حرفش خندم گرفت دستمو به تنم کشیدم چیییی صبر کن ببینم من که لباس تنم نیس(منظور از لباس تیشرت فقط تنش نیس)
_یاااا تهیون دستم بهت برسه تیکه پارت میکنم(الان دیگه جیمین و تهیون باهم کمی صمیمی هستن)
دستمو زیر سرم گذاشتم و سعی کردم بخوابم ساعتو دیدم تازه ساعت ۱ شده بود
#جی هی
کمی به خودم اومدم دیدم دستام روی مبل ولو شده و خودم روی زمین بودم دهنم باز و گردنم کج وقتی به خودم اومدم از جام به زور بلندشم که یکی درو باز کرد و اومد داخل جونگ کوک بود
&جی هی؟
+چاگیا دلم برات تنگ شده بود
&چی میگی دیونه به خودت بیا(با خنده)
+من...من حالم خوبه(درحالی که انگشت اشارشو به خودش میگرفت)
&باشه بابا تو خوبی بیا ب..
تا خواست حرف بزنه بغلش کردم و پاهامو دور کمرش گره زدم
+از پیش من نرووووووتوروخدا پیشم بومون...
&ج..جی هی ولم کن لباساتو عوض کن
+اوپا؟اوپا تویی؟
&من...من از تو کوچکترم...من جونگ کوکم
+اوپا
&اوففف بله؟
+پیشم بمون من از جیمین میترسم اون منو میکشه
&یااا جی هی یعنی انقدر خوردی؟
+ها؟من چی خوردم؟
&اوففف باشه..باشه پیشت میمونم...بیا بخوابیم
۲۱.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.