سناریو
من برگشتم دوباره میخوام سناریو بنویسم 🙂
لطفاً حمایت کنید
این سناریو درخواستی از یه عزیز بود
_________________________________________
.با یه سگ کیوت خجالتی رفتی تو رابطه
.خیلی خجالتی هست و سر کوچیک ترین مثله خجالتی میشه
. زیادی نمیبوستت و معمولاً تو باید قدم اول رو بر داری
.روت کرم نمیریزه
.اصلا دوست نداره ناراحتت کنه
. هر کاری بخوای میکنه
اگر از پشت بغلش کنی
میدوریا : هیی ...ا.ت ..چی ..کار میکن..ی (با صورت شوخ)
ا.ت : بغلت میکنم
اول خیلی خجالت کشید ولی خیلی خوشحال بود و بعد اینم بغلت کرد
اگر قهر کنی
نمیدونه چی کار کنه کل حل کرده و دور خودش میچرخیه آخرشم با گل و هر چی که خیلی دوست داری از دلت در میاره
اگر حوصله ات سر بره
میبرتت شهر بازی و کلی خوشگزونی میکنید
یا میرید پارک قدم میزنید و برات بستنی میگیره
اگر به شوخی بهش بگی بیا کات کنیم(کرم داری چرا رو سر بچه من خالی میکنی گناه داره)
ا.ت: میگم
میدوریا : جانم ا.ت
ا.ت : بیا جدا میشیم
میدوریا: ه....ههه
میدوریا رفته تو شک و تت پته میکنه
که بلاخره از شک آمد بیرون و گفت
میدوریا: چی... ا.ت .. من کار اشتباهی .. انجام دادم ..
ا.ت: اممم نه فقط فکر کردم که ما به درد هم نمیخوریم
میدوریا با بغض: ها ... چرا لطفا . .... حق ..ترکم .. ( الان شروع کرد به گریه کردن ) نکن .... حق
ا.ت هم میدوریا رو بغل میکنه
ا.ت : من هیچ وقت ولت نمیکنم
میدوریا: هق ... قول ... ؟
ا.ت : قول
____________
پایان امیدوارم خوشتون بیاد♥️
لطفاً حمایت کنید
این سناریو درخواستی از یه عزیز بود
_________________________________________
.با یه سگ کیوت خجالتی رفتی تو رابطه
.خیلی خجالتی هست و سر کوچیک ترین مثله خجالتی میشه
. زیادی نمیبوستت و معمولاً تو باید قدم اول رو بر داری
.روت کرم نمیریزه
.اصلا دوست نداره ناراحتت کنه
. هر کاری بخوای میکنه
اگر از پشت بغلش کنی
میدوریا : هیی ...ا.ت ..چی ..کار میکن..ی (با صورت شوخ)
ا.ت : بغلت میکنم
اول خیلی خجالت کشید ولی خیلی خوشحال بود و بعد اینم بغلت کرد
اگر قهر کنی
نمیدونه چی کار کنه کل حل کرده و دور خودش میچرخیه آخرشم با گل و هر چی که خیلی دوست داری از دلت در میاره
اگر حوصله ات سر بره
میبرتت شهر بازی و کلی خوشگزونی میکنید
یا میرید پارک قدم میزنید و برات بستنی میگیره
اگر به شوخی بهش بگی بیا کات کنیم(کرم داری چرا رو سر بچه من خالی میکنی گناه داره)
ا.ت: میگم
میدوریا : جانم ا.ت
ا.ت : بیا جدا میشیم
میدوریا: ه....ههه
میدوریا رفته تو شک و تت پته میکنه
که بلاخره از شک آمد بیرون و گفت
میدوریا: چی... ا.ت .. من کار اشتباهی .. انجام دادم ..
ا.ت: اممم نه فقط فکر کردم که ما به درد هم نمیخوریم
میدوریا با بغض: ها ... چرا لطفا . .... حق ..ترکم .. ( الان شروع کرد به گریه کردن ) نکن .... حق
ا.ت هم میدوریا رو بغل میکنه
ا.ت : من هیچ وقت ولت نمیکنم
میدوریا: هق ... قول ... ؟
ا.ت : قول
____________
پایان امیدوارم خوشتون بیاد♥️
۳.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.