تک پارتی(درخواستی)
(وقتی مریض میشی و اونا و.......)
هفتمین سرفت رو هم کردی همش بخاطر این بود که توی بارون از چتر استفاده نکردی و لباس مناسبی نپوشیدی و این باعث سرما خوردنت شده بود هیونجبن درحالی که هم غر غر میکرد و فیلیکس که داشت با بی اعصابی بهت غذا میداد
هیونجین :آخه کدوم آدم سالمی توی این سرما بدون چتر بیرون میرع آخه کدوم خری تو این سگ سرما با تاپ و شلوارک بیرون میره و یک کاپشن هم برای رضایت میپوشه آخه کی (غر غر کنان )
آت :یا هیونحین (عطسه و سرفه)حالم خوبه (با گرفتگی صدا)
هیونجین :آره معلومه اصلا حالت خوب نیست آنقدر سرفه کردی که از دستت در رفت آخه کجا میخواستی بری ها با اون عجله(عربده)
با بغض تمام نگاهی بهش کردیو گفتی
آت :چرا اینجوری میکنی جرم که نکردم (بغض)
دیگه اون بغض رو تحمل نکردی و زدی زیر گریه فیلیکس که با تعجب به هیونجین نگاه میکرد به سمتت اومد تورو توی آغوش کشید
آت :فیلیکس من عاشقشم اما اون همیشه سرم داد میکشه هق هق
فیلیکس :هیششششش اشکالی نداره عزیزم اشکالی نداره عزیز دلم
هیونجین :ا آت عزیزم من (با لکنت)
آت :هیونجین برو برو نمیخوام ببینمت برو لطفا (داد همراه با اشک )
هیونجین که متوجه اشتباهش شده بود بدون هیچ حرفی به سمت در و از اتاق خارج شد روی مبل نشست و سرش رو بین دستاش گرفت دستاش لرزش شدیدی گرفته بود منتظر بود آت اون رو ببخشه اون تا حالا اشتباه های زیادی کرده بود اما آت عاشق اون بود و اونو در هر صورت میبخشید اما الان موضوع فرق داشت ......
آت :فیلیکس اون همیشه آدم سردیه سرم داد میکشه من کلی انتخاب داشتم اما با انتخاب اون خودمو بدبخت کردم
هنوز در آغوش فیلیکس بودی
فیلیکس لب باز کرد و گفت
فیلیکس:هیشششش اون تورو بیشتر از هر کسی دوست داره فقط حساس شده
آت :آخه ......
حرفش با حرف فیلیکس قطع شد و گفت
فیلیکس:فعلا استراحت کن و من با هیونجین صحبت میکنم باشه ؟!
آت :خوشحالم که هستی
فیلیکس :(لبخند) استراحت کن
آت درارز کشید و فیلیکس آز اتاق خارج شد هیونجین رو دید که داشت میلرزید با سرعت به سمتش رفت گفت
فیلیکس :یا یا حالت خوبه (نگران )
هیونجین :اون منو نمیبخشه اون منو ترک میکنه (با لرزش و گریه )
فیلیکس :به خودت بیا اون تورو ترک نمیکنه من مطمئنم آت توی اتاقشه الان میارمش
آت با سرعت به سمت هیونجین رفت و اونو توی آغوش کشید
ویو آت :بعد از رفتن فیلیکس نگران هیونجین شدم و به سمتش رفتم بعد از اون صحنه دردناک رو دیدی و اون رو توی آغوش کشیدی هیونجین گفت
هیونجین :منو ببخش لطفا منو ترک نکن خواهش میکنم (با گریه )
آت :هیچوت ترکت نمیکنم هیون قول میدم عشقم
هیونجین :دوست دارم
و بوستون رو آغاز کردین فیلیکس هم یواشکی از خونه بیرون زد تا صحنه های مثبت ۱۸نبینه
مین سو
هفتمین سرفت رو هم کردی همش بخاطر این بود که توی بارون از چتر استفاده نکردی و لباس مناسبی نپوشیدی و این باعث سرما خوردنت شده بود هیونجبن درحالی که هم غر غر میکرد و فیلیکس که داشت با بی اعصابی بهت غذا میداد
هیونجین :آخه کدوم آدم سالمی توی این سرما بدون چتر بیرون میرع آخه کدوم خری تو این سگ سرما با تاپ و شلوارک بیرون میره و یک کاپشن هم برای رضایت میپوشه آخه کی (غر غر کنان )
آت :یا هیونحین (عطسه و سرفه)حالم خوبه (با گرفتگی صدا)
هیونجین :آره معلومه اصلا حالت خوب نیست آنقدر سرفه کردی که از دستت در رفت آخه کجا میخواستی بری ها با اون عجله(عربده)
با بغض تمام نگاهی بهش کردیو گفتی
آت :چرا اینجوری میکنی جرم که نکردم (بغض)
دیگه اون بغض رو تحمل نکردی و زدی زیر گریه فیلیکس که با تعجب به هیونجین نگاه میکرد به سمتت اومد تورو توی آغوش کشید
آت :فیلیکس من عاشقشم اما اون همیشه سرم داد میکشه هق هق
فیلیکس :هیششششش اشکالی نداره عزیزم اشکالی نداره عزیز دلم
هیونجین :ا آت عزیزم من (با لکنت)
آت :هیونجین برو برو نمیخوام ببینمت برو لطفا (داد همراه با اشک )
هیونجین که متوجه اشتباهش شده بود بدون هیچ حرفی به سمت در و از اتاق خارج شد روی مبل نشست و سرش رو بین دستاش گرفت دستاش لرزش شدیدی گرفته بود منتظر بود آت اون رو ببخشه اون تا حالا اشتباه های زیادی کرده بود اما آت عاشق اون بود و اونو در هر صورت میبخشید اما الان موضوع فرق داشت ......
آت :فیلیکس اون همیشه آدم سردیه سرم داد میکشه من کلی انتخاب داشتم اما با انتخاب اون خودمو بدبخت کردم
هنوز در آغوش فیلیکس بودی
فیلیکس لب باز کرد و گفت
فیلیکس:هیشششش اون تورو بیشتر از هر کسی دوست داره فقط حساس شده
آت :آخه ......
حرفش با حرف فیلیکس قطع شد و گفت
فیلیکس:فعلا استراحت کن و من با هیونجین صحبت میکنم باشه ؟!
آت :خوشحالم که هستی
فیلیکس :(لبخند) استراحت کن
آت درارز کشید و فیلیکس آز اتاق خارج شد هیونجین رو دید که داشت میلرزید با سرعت به سمتش رفت گفت
فیلیکس :یا یا حالت خوبه (نگران )
هیونجین :اون منو نمیبخشه اون منو ترک میکنه (با لرزش و گریه )
فیلیکس :به خودت بیا اون تورو ترک نمیکنه من مطمئنم آت توی اتاقشه الان میارمش
آت با سرعت به سمت هیونجین رفت و اونو توی آغوش کشید
ویو آت :بعد از رفتن فیلیکس نگران هیونجین شدم و به سمتش رفتم بعد از اون صحنه دردناک رو دیدی و اون رو توی آغوش کشیدی هیونجین گفت
هیونجین :منو ببخش لطفا منو ترک نکن خواهش میکنم (با گریه )
آت :هیچوت ترکت نمیکنم هیون قول میدم عشقم
هیونجین :دوست دارم
و بوستون رو آغاز کردین فیلیکس هم یواشکی از خونه بیرون زد تا صحنه های مثبت ۱۸نبینه
مین سو
۶.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.