سلول عشق مافیا 🖤
p6
-ت... ته... تهیونگ... ک... کمک
( ا.ت الان محکم بازوی تهیونگ رو گرفته و سرشو تو بازوی ته فرو کرده،چشماشم بسته و داره گریه میکنه و لباس خرگوشی تنشه)
یه لحظه با خودم گفتم نکنه دزدی چیزی دیده که یهو صدای پارس یونتان بلند شد و خیلی گوگولی اومد سمت من و به ا.ت پارس کرد
- ته... تروخدا بگو با من کاری نداشته باشه
+ (خنده😂)
- عه چرا میخندی
(علامت یونتان ! )
! هاپ هاپ
+ اوخی یونتان به ا.ت کاری نداشته باش
+نخوریش یهو( حالت تنه آمیز)
- بامزه 😐( رو به ته)
-آخی چه هاپوی گوگول مگولی
با تردید و ترس دستشو میبره سمت یونتان و نازش میکنه
و البته یونتان و ا.ت از هم خوششون میاد 😃
- ای خدایا تو چقد نازیییی
- میای بغلم؟
! (میپره بغل ا.ت )
! هاپ
ته ویو
کارم با توت فرنگیا تموم شد پس 10 تاشو برداشتم و بردم تو اما ا.ت همچنان با یونتان مشغول بود و روی زمین نشسته بود و یونتان از تو بغلش بیرون نمیومد 😐
رفتم و پنکیکا رو روی هم چیندم و سس شکلات ریختم و روش توت فرنگی گذاشتم
( الان ساعت 6 صبحه و آفتاب داره کم کم بیرون میاد )
بعد ظرف پنکیک و همراه با چند تا بشقاب و چنگال و.... گذاشتم روی میز سفیدی که توی حیاط بود
+ یونتان ا.ت رو بیار
- مگه من چمه خودم نمیتونم بیام 😐
+ نه 😁
ا.ت ویو
ته یونتان رو گذاشت روی صندلی کنار خودش و یکی از توت فرنگی های بشقاب خودشو داد به یونتان ، منم خوردن پنکیک رو شروع کردم
اممم خیلی خوشمزه بود 😋
- ممنون، خیلی خوشمزه اس....
برا پارت بعد 10 تا لایک و 10 تا کامنت، بچه ها حمایت ها خیلیییی کمه اگه فقط یک نفر ، دونفر کامنت بزارن من دیگه رمان رو ادامه نمیدم
#فیک #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #تهیونگ #مافیایی
-ت... ته... تهیونگ... ک... کمک
( ا.ت الان محکم بازوی تهیونگ رو گرفته و سرشو تو بازوی ته فرو کرده،چشماشم بسته و داره گریه میکنه و لباس خرگوشی تنشه)
یه لحظه با خودم گفتم نکنه دزدی چیزی دیده که یهو صدای پارس یونتان بلند شد و خیلی گوگولی اومد سمت من و به ا.ت پارس کرد
- ته... تروخدا بگو با من کاری نداشته باشه
+ (خنده😂)
- عه چرا میخندی
(علامت یونتان ! )
! هاپ هاپ
+ اوخی یونتان به ا.ت کاری نداشته باش
+نخوریش یهو( حالت تنه آمیز)
- بامزه 😐( رو به ته)
-آخی چه هاپوی گوگول مگولی
با تردید و ترس دستشو میبره سمت یونتان و نازش میکنه
و البته یونتان و ا.ت از هم خوششون میاد 😃
- ای خدایا تو چقد نازیییی
- میای بغلم؟
! (میپره بغل ا.ت )
! هاپ
ته ویو
کارم با توت فرنگیا تموم شد پس 10 تاشو برداشتم و بردم تو اما ا.ت همچنان با یونتان مشغول بود و روی زمین نشسته بود و یونتان از تو بغلش بیرون نمیومد 😐
رفتم و پنکیکا رو روی هم چیندم و سس شکلات ریختم و روش توت فرنگی گذاشتم
( الان ساعت 6 صبحه و آفتاب داره کم کم بیرون میاد )
بعد ظرف پنکیک و همراه با چند تا بشقاب و چنگال و.... گذاشتم روی میز سفیدی که توی حیاط بود
+ یونتان ا.ت رو بیار
- مگه من چمه خودم نمیتونم بیام 😐
+ نه 😁
ا.ت ویو
ته یونتان رو گذاشت روی صندلی کنار خودش و یکی از توت فرنگی های بشقاب خودشو داد به یونتان ، منم خوردن پنکیک رو شروع کردم
اممم خیلی خوشمزه بود 😋
- ممنون، خیلی خوشمزه اس....
برا پارت بعد 10 تا لایک و 10 تا کامنت، بچه ها حمایت ها خیلیییی کمه اگه فقط یک نفر ، دونفر کامنت بزارن من دیگه رمان رو ادامه نمیدم
#فیک #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #تهیونگ #مافیایی
۵.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.