سخت پوست3
لاکپشت رو بلند کرد و با اخم بهش زل زد بعد با حرص زمزمه کرد:«من بهت گفتممتو نمیتونی طراحی کنی و توهم بهت برخورد و منو کشیدی اونم با دهنت روی طرح اصلی مهم ترین پروژه سال... خب تو احتمالا جاسوس اون چانیول خودشیفته ای و اومدی جاسویشو بکنی...حقیقتو بگو لاکپشت سبز رنگگگگ.»
ولی جوابش فقط یک بچه لاکپشت بود که روی دستش خوابید.کتش رو بلند کرد و بدون اینکه بپوشه از دفترش خارج شد و به اولین تازه کاری که رسید گفت پنج تا کپی از طرح اصلی پروژه بزنه و به سمت پارکینگ راه افتاد.
بعد از تنظیم دوربین روی میز ماسک ساده ای که بجز یک چشمش کل صورتش را میپوشاند را گذاشت و بعد صدای باند هارا فعال کرد.
اری صاحب یکی از ده شرکت برتر معماری کره هیچ علاقه ای به منبع درامد اصلی خود نداشت و مخفیانه ی دنسر فوق العاده بود که با پوشاندن هویت خود به رقصیدن می پرداخت.
کیم جونگین که در شبیه های اجتماعی به کای معروف بود. با یک ماسک و موهایی که هربار به یک حالت بود به بزرگترین دنسر تیک تاک و...مبدل شد.
همه چیز طبق روتین خود پیش مرفت تا اینکه یک لاکپشت ارام روی میز قدم زد و رو به روی دوربین شروع به حرکت دادن سرش کرد.
پس از انتشار ویدیو ،لاکپشت رقاص تبدیل به پر بادید ترین موضوع شد و بار دیگر جونگین در حال سر زنش کردن لاکپشت بود و بلند بلند رش غر میزد:«من دارم زحمت میکشم میدونی یعنی چی؟یعنی بعد ساعت ها تمرین اون رقصی کهه تو به گند کشیدیش رو اماده کردم. یعنی کل هفته رو واسه امروز تمرین کردم و تو چیکار کردی؟ جلوی دوربین شروع کردی به رقصیدن. میشه بدونم تو چه کوفتی هستی؟ هیچ لاکپشتی تو دنیا نمرقصه حتی اگر هم برقصه یه طراحی سوپر رئال نمیتونه بکشه . ببین بچه جون من توضیح میخوام یچی که قانعم کنه.»
لاکپشت فقط دوبار سر خود را بالا و پایین کرد و بعد دوباره خوابید و این همانند هیزمی در اتش درون تافته ی مرد بود.
یک ماه از حضور اون موجود سبز رنگ توی زندگی اش میگذشت با یکدیگر میرقصیدند با کمک یکدیگر طرح میزدند و با هم سریال میدیدند هیچ توضیحی برای وضعیت نبود ولی این فقط تا دو هفته اول جلوی روند صمیمیتشون رو گرفت .
مهم نیست که نظر دیگران چه بود مهم فقط این بود همدم شب و روز و شادی و غم جونگین یک لاکپشت بود.
و حالا واقعا راز اون موجو سبز رنگ چه بود؟ چه رازی پشت پرده بود؟ شاید جونگین بی خیال فهمیدنش میشد، شاید، ولی افراد دیگری بودند که راز را میدانستند و به دنبال لاکپشت بودند.
شاید روح یک پادشاه درون اون موجود سبز رنگ بود. شاید یک افسانه شاید هم....
پلیز کامنت
(تو نمیبینی ولی خودت عادتم دادی که موقع نوشتن از کلمات عجیب غریب ادبی استفاده کنم)
ولی جوابش فقط یک بچه لاکپشت بود که روی دستش خوابید.کتش رو بلند کرد و بدون اینکه بپوشه از دفترش خارج شد و به اولین تازه کاری که رسید گفت پنج تا کپی از طرح اصلی پروژه بزنه و به سمت پارکینگ راه افتاد.
بعد از تنظیم دوربین روی میز ماسک ساده ای که بجز یک چشمش کل صورتش را میپوشاند را گذاشت و بعد صدای باند هارا فعال کرد.
اری صاحب یکی از ده شرکت برتر معماری کره هیچ علاقه ای به منبع درامد اصلی خود نداشت و مخفیانه ی دنسر فوق العاده بود که با پوشاندن هویت خود به رقصیدن می پرداخت.
کیم جونگین که در شبیه های اجتماعی به کای معروف بود. با یک ماسک و موهایی که هربار به یک حالت بود به بزرگترین دنسر تیک تاک و...مبدل شد.
همه چیز طبق روتین خود پیش مرفت تا اینکه یک لاکپشت ارام روی میز قدم زد و رو به روی دوربین شروع به حرکت دادن سرش کرد.
پس از انتشار ویدیو ،لاکپشت رقاص تبدیل به پر بادید ترین موضوع شد و بار دیگر جونگین در حال سر زنش کردن لاکپشت بود و بلند بلند رش غر میزد:«من دارم زحمت میکشم میدونی یعنی چی؟یعنی بعد ساعت ها تمرین اون رقصی کهه تو به گند کشیدیش رو اماده کردم. یعنی کل هفته رو واسه امروز تمرین کردم و تو چیکار کردی؟ جلوی دوربین شروع کردی به رقصیدن. میشه بدونم تو چه کوفتی هستی؟ هیچ لاکپشتی تو دنیا نمرقصه حتی اگر هم برقصه یه طراحی سوپر رئال نمیتونه بکشه . ببین بچه جون من توضیح میخوام یچی که قانعم کنه.»
لاکپشت فقط دوبار سر خود را بالا و پایین کرد و بعد دوباره خوابید و این همانند هیزمی در اتش درون تافته ی مرد بود.
یک ماه از حضور اون موجود سبز رنگ توی زندگی اش میگذشت با یکدیگر میرقصیدند با کمک یکدیگر طرح میزدند و با هم سریال میدیدند هیچ توضیحی برای وضعیت نبود ولی این فقط تا دو هفته اول جلوی روند صمیمیتشون رو گرفت .
مهم نیست که نظر دیگران چه بود مهم فقط این بود همدم شب و روز و شادی و غم جونگین یک لاکپشت بود.
و حالا واقعا راز اون موجو سبز رنگ چه بود؟ چه رازی پشت پرده بود؟ شاید جونگین بی خیال فهمیدنش میشد، شاید، ولی افراد دیگری بودند که راز را میدانستند و به دنبال لاکپشت بودند.
شاید روح یک پادشاه درون اون موجود سبز رنگ بود. شاید یک افسانه شاید هم....
پلیز کامنت
(تو نمیبینی ولی خودت عادتم دادی که موقع نوشتن از کلمات عجیب غریب ادبی استفاده کنم)
۱.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.