مرگ تا عشق پارت ۱۷
رفتم توی عمارت اجوما گفت لباست عوض کن بیا ناهارت بگیر ببر توی اتاقم بخور .
من هم گفتم میلی ندارم .
و به طرف اتاقم رفتم .
لباسم عوض کردم داشتم صورتم تمیز میکردم که اجوما اومد داخل اتاق سریع صورتم پوشوندم.
اجوما گفت :سریع میای پایین نهارت میگیری و میای تو اتاقت میخوری .
نزدیکم شد و دستمال خونی تو دستم دید و گفت دستم از روی صورتم بردارم به تردید کاری که میخواست رو کردم
گفت :هنوز هیچی نشده دعوا کردی اگه ارباب بفهمه تیکه بزرگت گوشته.
و به سمت در رفت از اتاق خارج شد .
من هم گفتم میلی ندارم .
و به طرف اتاقم رفتم .
لباسم عوض کردم داشتم صورتم تمیز میکردم که اجوما اومد داخل اتاق سریع صورتم پوشوندم.
اجوما گفت :سریع میای پایین نهارت میگیری و میای تو اتاقت میخوری .
نزدیکم شد و دستمال خونی تو دستم دید و گفت دستم از روی صورتم بردارم به تردید کاری که میخواست رو کردم
گفت :هنوز هیچی نشده دعوا کردی اگه ارباب بفهمه تیکه بزرگت گوشته.
و به سمت در رفت از اتاق خارج شد .
۴۵.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.