ایستگاه باران (پارت 16)
(ویو ا/ت)
بعد اینکه از بغلش اومدم بیرون احساس کردم بعد اون همه سختی که کشیدم بلاخره به ارامش رسیدم
+تهیونگا به بچه ها بگیم بیان اینجا؟ _باشه بگو بعد شام زنگ زدم به جسیکا
&سلام بیب چه میکنی؟ +سلام هانی &جونم چیکار داری +میگما پاشید با بچه ها بیاید اینجا شبم بمونید &هومم باشه ما که از خدامونه +اوکی پس میبینمت &فعلا
_چی گفت؟ +میان فقط..._چیه؟ +اگه گردنمو ببینن _میگیم من کردم +ولی من خجالت میکشم...از جسی نه..از پسرا _دیگه از این به بعد باید باهاشون راحت باشی جسی بعضی وقتا ک به خودش میپچه میگیم چته میگه دیشب دنیل پارم کردمه چیزی نگفتم _میگما یوقت ما کاری کردیم چیزی بهشون نگییی +مگه قراره کاری کنیم _در اینده شاید +تهیونگا میزنمتااا با لحن لوسی گفت _بلاخره که میکنـــیم مگه دروغ میـگم... تو همین بحثای الکی بودیم که زنگ خورد +چه زود اومدن رفتم درو وا کردم بعد احوالپرسی نشستیم دور هم
(ا/ت+ تهیونگ_ جسیکا& دنیل$ مکس%)
جسیکا گفت &ناریاا گردنت...چیکار کردین چی شدهه +دوست داری چی بشه:// چیزی نگفت مکس به من نگاه کرد و رو به تهیونگ گفت %تهیونگا گردنش تهیونگ حرفشو نصفه گذاشت _پشه نیش زده $خیلی خب دوستان ی پشه ای خیلی بزرگ به نام تهیونگ به جمع حشرات جهان اضافه شده من زدم زیر خنده همه خندیدن %وژدانن دو روز نشده جرش دادی $از این تهیونگ چیزی بعید نیس... +یا نخیرر انقدی هستم که بتونم جلوشو بگیرم %نچ..ا/ت تهیونگ چیزیو بخواد کسی جلودارش نیس حتی خوده تو.. &حیف شد +هومم &هومم حیف شد خاله نشدم +داا مگ من بعد 5 بار خاله شدم &من قرص ضد حاملگی میخورم +خو دیگه نخور &معلوم هست چ میگی:// +ولش کن بعد کلی خندیدن و شلوغ کاری و حرف زدن رو میز پره اشغال تخمه و خوراکی بود میخواستیم بریم بخوابیم دنیل و جسیکا رفتن اتاق من مکس رفت اتاق مهمان منم پیش تهیونگ بودم تهیونگ دراز کشید منم رفتم به اتاقا سر بزنم رسیدم به اتاق خودم دیدم صدای ماچ و بوسه میاد تو نرفتم چون ممکن بود با صحنه های جالبی مواجه شم... رفتم اتاق مکس در زدم رفتم داخل +مکس چیزی لازم نداری؟ %نه ممنون..فقط اگه یوقت نصفه شب صدایی شنیدید منم نترسید لبخند زدم +هومم باشه درو بستم و رفتم اتاق خودمون دراز کشید پیش تهیونگ فکر کردم خوابیده اما یدفعه بغلم کرد لبخندی زدمو گفتم +خوشحالم که کنارمی.. _منم همینطور بیب تو بغل هم خوابمون برد
نصفه شب با صداهایی از خواب بیدار شدم تهیونگ روش اونور بود بلند شدم نشستم فکر کردم مکسه افکارات پرتی سراغم اومد اما دزد مگه میشه تو این خونه دزدم بیاد نمیدونم حالا یکم چشمامو مالیدم که ی مرد سر تا پا مشکی رو جلوم دیدم داشت نزدیکم میشد اولش نمیدونستم چیکار کنم اما یدفعه جیغ زدم که سریع واکنش نشون داد و ی دستمالی گذاشت رو دهنم فقط امیدوار بودم تهیونگ صدامو شنیده باشه و از خواب زمستونی بیدار شه و بیاد دنبالم که یدفعه بیهوش شدم...
اگه پارت بعدی رو میخواید 30 تا لایک 20 تا کامنت (هرکی هم فقط 3 تا کامنت بزاره )10 تا فالوور دیگه قول میدم نرم پس اگه شرطارو برسونید دوتا پارت اپ میشه
تنکس:))))
بعد اینکه از بغلش اومدم بیرون احساس کردم بعد اون همه سختی که کشیدم بلاخره به ارامش رسیدم
+تهیونگا به بچه ها بگیم بیان اینجا؟ _باشه بگو بعد شام زنگ زدم به جسیکا
&سلام بیب چه میکنی؟ +سلام هانی &جونم چیکار داری +میگما پاشید با بچه ها بیاید اینجا شبم بمونید &هومم باشه ما که از خدامونه +اوکی پس میبینمت &فعلا
_چی گفت؟ +میان فقط..._چیه؟ +اگه گردنمو ببینن _میگیم من کردم +ولی من خجالت میکشم...از جسی نه..از پسرا _دیگه از این به بعد باید باهاشون راحت باشی جسی بعضی وقتا ک به خودش میپچه میگیم چته میگه دیشب دنیل پارم کردمه چیزی نگفتم _میگما یوقت ما کاری کردیم چیزی بهشون نگییی +مگه قراره کاری کنیم _در اینده شاید +تهیونگا میزنمتااا با لحن لوسی گفت _بلاخره که میکنـــیم مگه دروغ میـگم... تو همین بحثای الکی بودیم که زنگ خورد +چه زود اومدن رفتم درو وا کردم بعد احوالپرسی نشستیم دور هم
(ا/ت+ تهیونگ_ جسیکا& دنیل$ مکس%)
جسیکا گفت &ناریاا گردنت...چیکار کردین چی شدهه +دوست داری چی بشه:// چیزی نگفت مکس به من نگاه کرد و رو به تهیونگ گفت %تهیونگا گردنش تهیونگ حرفشو نصفه گذاشت _پشه نیش زده $خیلی خب دوستان ی پشه ای خیلی بزرگ به نام تهیونگ به جمع حشرات جهان اضافه شده من زدم زیر خنده همه خندیدن %وژدانن دو روز نشده جرش دادی $از این تهیونگ چیزی بعید نیس... +یا نخیرر انقدی هستم که بتونم جلوشو بگیرم %نچ..ا/ت تهیونگ چیزیو بخواد کسی جلودارش نیس حتی خوده تو.. &حیف شد +هومم &هومم حیف شد خاله نشدم +داا مگ من بعد 5 بار خاله شدم &من قرص ضد حاملگی میخورم +خو دیگه نخور &معلوم هست چ میگی:// +ولش کن بعد کلی خندیدن و شلوغ کاری و حرف زدن رو میز پره اشغال تخمه و خوراکی بود میخواستیم بریم بخوابیم دنیل و جسیکا رفتن اتاق من مکس رفت اتاق مهمان منم پیش تهیونگ بودم تهیونگ دراز کشید منم رفتم به اتاقا سر بزنم رسیدم به اتاق خودم دیدم صدای ماچ و بوسه میاد تو نرفتم چون ممکن بود با صحنه های جالبی مواجه شم... رفتم اتاق مکس در زدم رفتم داخل +مکس چیزی لازم نداری؟ %نه ممنون..فقط اگه یوقت نصفه شب صدایی شنیدید منم نترسید لبخند زدم +هومم باشه درو بستم و رفتم اتاق خودمون دراز کشید پیش تهیونگ فکر کردم خوابیده اما یدفعه بغلم کرد لبخندی زدمو گفتم +خوشحالم که کنارمی.. _منم همینطور بیب تو بغل هم خوابمون برد
نصفه شب با صداهایی از خواب بیدار شدم تهیونگ روش اونور بود بلند شدم نشستم فکر کردم مکسه افکارات پرتی سراغم اومد اما دزد مگه میشه تو این خونه دزدم بیاد نمیدونم حالا یکم چشمامو مالیدم که ی مرد سر تا پا مشکی رو جلوم دیدم داشت نزدیکم میشد اولش نمیدونستم چیکار کنم اما یدفعه جیغ زدم که سریع واکنش نشون داد و ی دستمالی گذاشت رو دهنم فقط امیدوار بودم تهیونگ صدامو شنیده باشه و از خواب زمستونی بیدار شه و بیاد دنبالم که یدفعه بیهوش شدم...
اگه پارت بعدی رو میخواید 30 تا لایک 20 تا کامنت (هرکی هم فقط 3 تا کامنت بزاره )10 تا فالوور دیگه قول میدم نرم پس اگه شرطارو برسونید دوتا پارت اپ میشه
تنکس:))))
۷.۶k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.